سیاست به رسانه نیازمند است

تاریخ انتشار : سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۶

نوزدهم آبان ماه، سالروز اعدام دکتر حسین فاطمی از رهبران نهضت ملی کردن صنعت نفت بود.

نزد افکار عمومی، ایشان عموما به عنوان عضو جبهه ملی و وزیر خارجه دولت مصدق شناخته می‌شود. در طی عمر کوتاه ۳۴ ساله این فعال ملی گرای ایرانی و در ۴ سال پایانی حیات به سرعت عرصه‌های فعالیت سیاسی از عضویت در جبهه‌ای تشکیلاتی  تا حضور در مجلس شورای ملی و کابینه دولت را تجربه کرد. اما این دانش آموخته حقوق از فرانسه، حدود بیست سال از عمر خود را در عرصه مطبوعات سپری کرد و حتی در روزهایی که مستقیما به عرصه سیاست وارد شده بود هم دست از روزنامه نگاری برنداشت.

به بهانه سالروز شهادت این فعال ملی‌گرای ایرانی قصد داریم به مساله روزنامه‌‌نگارانی که سیاستمدار شدند، بپردازیم.

در تاریخ معاصر ایران از مشروطه تا به امروز، سیاهه بسیار بلندی می‌توان از چهره‌های مطرحی که مشاهیر عرصه سیاست هستند، نام برد که با درخشش در عرصه مطبوعات برای خود نامی دست و پا کردند و از آن اعتبار برای فعالیت در عرصه سیاست سود جسته اند، از ملک‌الشعرای بهار و سید ضیا طباطبایی در دوران مشروطه تا مظفر بقایی و حسین فاطمی در نهضت ملی شدن صنعت نفت، از میرحسین موسوی و ابراهیم یزدی و خیل عظیمی از دیگر انقلابیون متعلق به هر دسته و گروه در انفوان پیروزی انقلاب تا انبوهی از فعالان دوران اصلاحات که عصر جوشش و خروش مطبوعات بود، همگی فعالیت سیاسی خود را با فعالیت در عرصه رسانه، سازگار و در یک راستا دیده‌اند و پیش برده‌اند. حتی امروز هم در مجلس شورای اسلامی افرادی چون محمد‌علی وکیلی و الیاس حضرتی که در سال های اخیر به فعالیت در عرصه مطبوعات و رسانه شهره بوده‌اند، به واسطه آن، اقبال لازم برای حضور در مجلس شورای اسلامی را یافته‌اند.

حال مساله این است که چقدر میتوان میان روزنامه‌نگاری سیاسی را تجزیه و تحلیل مسائل سیاسی و به نقد کشیدن آن در جامعه مدنی و دموکراسی دانسته‌اند. به همین خاطر روزنامه نگاری همزاد جامعه مدنی و دموکراسی است و از این رو بسیار شانه به شانه سیاست حرکت می‌کند. اما از وظایف سیاست‌مدار، رهبری صلح‌آمیز یا غیر صلح‌آمیز روابط میان افراد، گروه‌ها و احزاب (نیروهای اجتماعی) و کارهای حکومتی در داخل یک کشور و روابط میان یک دولت با دولت‌های دیگر در عرصه جهانی است. هرچند تعریف سیاست یک فرد، یک گروه، یک حزب، یک حکومت و سیاست خارجی دولت‌ها جدا از هم فرض می‌شوند اما در اینجا سیاست، برآیند منافع نیروهای اجتماعی نام برده شده است.

شاید بتوان کلیدی‌ترین نقطه تزاحم میان سیاست‌مداری و روزنامه‌نگاری را در مفهوم نقد دریافت کرد، چه نقد قدرت و چه نقد اجتماع. اگر وظیفه یک روزنامه‌نگار نقد شرایط موجود در جهت اشاعه آگاهی و شفاف کردن واقعیات موجود است، اما برای یک سیاست‌مدار، نقد ابزاری در جهت رهبری او در طی مسیر دستیابی یا اثر‌گذاری بر منابع قدرت است.

به جهت بررسی همین مساله به سراغ دکتر علیرضا رجایی، روزنامه‌نگار با‌سابقه رفتیم. رزومه رجایی بیش از هرچیز او را یک نویسنده و روزنامه‌نگار معرفی می‌کند، اما رشته تحصیلی او علوم سیاسی بوده است و در برهه‌ای نیز سودای حضور در مجلس شورای اسلامی در سر‌داشت که به‌رغم حضورش در فهرست اولیه پذیرفته‌شدگان، در اعلام نهایی شورای نگهبان به جای او نام غلامعلی حداد عادل که ازقضا او هم یک اهل رسانه وارد در سیاست است، قرار گرفت. بنابراین او خود واجد ۲ ویژگی روزنامه‌نگاری و سیاست‌مداری است و برای بررسی ارتباط میان این دو حوزه چهره‌ای مناسب است. لازم به توضیح است، همان گونه که در رسانه‌ها به صورت گسترده بازتاب یافت، علیرضا رجایی در ماه‌های اخیر درگیر عمل جراحی بسیار سنگینی بود و همچنان دوران نقاحت بیماری وی ژایان نپذیرفته است. به همین دلیل مصاحبه ما به صورت مکتوب انجام گرفت. ضمن آرزوی بازگشت سلامت علیرضا رجایی بزرگوار و صبور، از بارگاه باری تعالی، نحلیل ایشان از همزیستی ویژگی‌های سیاست‌مداری و روزنامه‌نگاری در ادامه می‌آید.

♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

مطبوعات همیشه نردبان رشد سیاسیون نبوده‌اند

کاراکتر شخصیتی دکتر فاطمی بیشتر به کدام جنبه تمایل داشت، روزنامه‌نگار یا سیاستمدار؟ آیا این نگاه صحیحی است که حسین فاطمی را وجهه‌ی روزنامه‌نگار یک سیاستمدار کارکشته به نام دکتر مصدق بنامیم؟

بعید می‌دانم بتوان میان شخصیت سیاسی و مطبوعاتی مرحوم فاطمی تفکیک روشنی قائل شد. او از نوجوانی به کار روزنامه‌نگاری مشغول شد و در سی و چهار سالگی در دوره‌ای دکتر مصدق او را وارد هیئت دولت کرد که هنوز عصر سیاستمداران کهنه‌کار بود. این البته به مشی کمتر توجه شده مرحوم دکتر مصدق نیز بازمی‌گشت که به تدریج نسل نوپدید و فارغ از وابستگی‌های اشرافی و خانوادگی را به سیاست ایران وارد کرد که یکی از بارزترین آن‌ها حسین فاطمی بود. گمان نمی‌کنم بتوان تفاوت عمده‌ای با عنوان تفاوت عمده میان رادیکالیسم فاطمی و میانه روی مصدق در نظر گرفت. به تعبیری فاطمی، بروز باطن رادیکالیسم پیچیده مصدق بود. روزنامه باختر امروز فاطمی، ارگان جبهه ملی، مهم‌ترین جبهه حامی مصدق بود. بنابراین نمی‌توان گفت رادیکالیسم فاطمی و باختر امروز در خلاء، پا در هوا و بی نسبت با برنامه‌ی اساسی مصدق بود. در عین حال باید به این نکته نیز توجه داشت در آن تاریخ، شاه که دو سال هم از فاطمی جوان‌تر بود، هنوز اقتدار دهه‌های چهل و ژنجاه را نداشت و به تبع همین امر، گرایش‌های ارتجاعی دربار نیز به آن قوت نبود و بنابراین مواجهه با آن چندان سخت هم به نظر نمی‌رسید.

مطابق برخی تحلیل‌ها محبوبیت بیشتر فاطمی نسبت به چهره‌های ملی‌گرای دیگر در دولت مصدق، به عنوان مثال علی شایگان یا الهیار صالح، ورود فاطمی از راه روزنامه‌نگاری به عالم سیاست است. در حالی که نامبردگان دیگر، همگی از بستر احزاب به دولت راه ژیدا کرده بودند. به نظر شما دکتر فاطمی با هدف ورود به میدان قدرت وارد عرصه روزنامه‌نگاری شد؟

در مورد محبوبیت بیشتر فاطمی من چندان اطمینان ندارم.البته بدون اینکه بتوانم آن را رد‌ کنم. صاحب قلم بودن او و اینکه فدائیان اسلام و عبدخدایی یک بار به ترور او مبادرت کردند و وی شجاعانه با این واقعه مواجه شد و خود را به واقع آماده شهادت نشان داد، مجموعا محبوبیت بیشتر او را محتمل می‌کند. آنچه از ویژگی های شخصی فاطمی گزارش شده و به ما رسیده است و همینطور پایمردی او در نهضت ملی و از توصیفی که دکتر مصدق در وصف حال وی کرده و گفته حتی یک ترک اولی از فاطمی ندیده، این گونه استباط می‌شود که او بیش از هر چیز، وطن دوست و آرمانخواه بوده و نه قدرت‌پرست و مفتون جاه و مقام.

همین پایمردی و استواری بود که مطابق اسناد منتشر شده، چه بسا برنامه‌ریزان آمریکایی کودتا نیز بی‌تمایل به اعدام او نبودند.

در مطبوعات ایرانی چه عنصری یافت می‌شود که در طول بیش از یک قرن گذشته، علاقه سیاسیون از هر دسته و جناح برای فعالیت در عرصه مطبوعات و رسانه، همچنان برقرار مانده است؟ آیا می توان این گرایش و حضور را به نحوی در دسته‌بندی های متفاوت تقسیم کرد؟

به هر حال مطبوعات یکی از مهمترین ابزارهای سیاسی هستند، چه وابستگی‌های حزبی و جناحی مشخصی داشته باشند، چه نداشته باشند.نقش تعیین کننده مطبوعات و رسانه‌ها در شکل دهی افکار عمومی به شکلی ناگزیر آنها را درگیر مساله سیاست می‌کند و لاجرم محل منازعات قدرت سیاسی نیز می‌شود. این وضع در کشورهایی که مسائل حل نشده بسیاری دارند و از جمله مهمترین آنها، در کشاکش تاسیس و انحلال دولت ملی هستند، شکل بارزتر و البته خشونت‌آمیزتری دارد.

در خصوص دسته بندی میان سیاستمداران روزنامه‌نگار، از امکان ایجاد چنین دسته‌بندی‌هایی حداقل در ایران چندان مطمئن نیستم.مثلا در دوران اصلاحات چقدر می‌توانستیم میان روزنامه حزبی" مشارکت" با روزنامه‌های غیرحزبی " خرداد" یا "جامعه"، به لحاظ محتوایی تفکیک قائل شویم؟ یا برعکس میان " کیهان" و هفته‌نامه " شما " که متعلق به حزب موتلفه است؟

البته با این حرف که در نهایت میان سیاست‌های نشریه‌های ارگان احزاب و نشریه‌های غیرحزبی تفاوت‌هایی – گاهی هم به شکل اساسی – وجود دارد، مخالفتی ندارم.

در ساختار سیاسی معاصر شتهد بوده‌ایم، برخی مطبوعات جای احزاب را گرفته‌اند. به نظر شما این اتفاق موجب تقویت و توجه به مطبوعات ایرانی شده است یا بالعکس باعث تضعیف شده است؟ به عبارت دیگراین مطبوعات بودند که پله ترقی سیاستمداران و احزاب شده‌اند یا این سیاسیون بوده‌اند که موجب تقویت جایگاه رسانه‌ها شده‌اند؟

در اینکه فعالیت آزاد احزاب به دلیل محدودیت‌های حاکمیتی چندان آسان نیست، شکی وجود ندارد. همین واقعیت شاید در مواقعی باعث افزایش بار سیاسی برخی نشریه‌ها شده باشد. اما اولا مطبوعات به طور مستقل هرگز نمی‌توانند جای احزاب را بگیرند و ثانیا گستره سیاسی مطبوعات، به هر میزان هم که افراد سیاسی در آن فعال باشند، تا حد زیادی تابع فضای عمومی سیاسی و انسداد و انبساط آن است.

به طور کلی در وضع انسداد، برای چهره‌های قدرتمندتر سیاسی امکان کار مطبوعاتی بیشتر است و شاید هم بتوانند حداقل تا مدتی فضای نسبی بهتری برای کار مطبوعاتی فراهم کنند. اما در مجموع این امر منبعث از یک بحران در آزادی بیان و قلم است و باید روزی با تحقق این آزادی‌ها منحل شود. می‌توانیم بگوییم مطبوعات نقشی دوگانه داشته‌اند. یعنی هم برای عده‌ای سکوی پرش بوده‌اند و برای برخی هم باعث محدودیت و خانه‌نشینی.

البته لازم به توضیح است که ضعف احزاب ربطی به وضع کنونی مطبوعات ایران ندارد. این مشکل دلایل خودش را دارد که باید به طور مستقل درباره آن بحث کرد. به اختصار باید گفت، وضع کلی احزاب در ایران تا حد زیادی تابع جنبش‌های اجتماعی است و تا زمانی که کلیت این جنبش‌ها و به تبع آن شکل و محتوای دولتی که در چشم‌انداز این جنبش‌ها قرار دارد به سرانجام خود نرسد، نمی‌توان از آینده بلندمدت احزاب سخن گفت.

برخی معتقدند حضور افرادی که اهداف سیاسی در سر دارند باعث انحراف رسانه از رسالت خود می‌شود. با توجه به پیشینه تاریخی مطبوعات در ایران، حضور همزمان یک فرد هم در مطبوعات و هم در عرصه‌های سیاسی مانند احزاب یا دولت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

این مساله، بسته به این است که از چه مطبوعه‌ای و از چه دسته افراد سیاسی حرف می‌زنیم. این بحث در متن کلی تقسیم‌بندی میان ارتجاع و آزادی‌خواهی معنای واقعی خود را پیدا می‌کند. به هرحال سیاست به رسانه نیازمند است و نمی‌توان به این معنا از رسانه سیاست‌زدایی کرد. منتها نوع ورود سیاست را به رسانه، محتوا و شکل‌بندی آن را هم تعیین می‌کند.

شرایط ایده‌آل از نگاه شما، در خصوص رفت و آمد میان سیاستمداران و روزنامه‌نگاران چیست؟

گفتم که لزوما مطبوعات همیشه نردبان رشد سیاسی‌ها نبوده‌اند. عکس آن هم اتفاق افتاده است اما وضع ایده‌آل این است که روزنامه‌نگار حزبی، مطبوعه خود را داشته باشد. البته در هیچ کجا میان سیاستمدار و مطبوعات، دیوار چین نمی‌کشند. ضمن اینکه بار دیگر تاکید کنم، رسانه در نهایت محل منازعات سیاسی و اجتماعی است و حتی به اعتقاد برخی، در نشریه‌های به اصطلاح زرد هم می‌توان صورت‌هایی از این منازعات را ردیابی کرد.

نویسنده: امین معصومی