شب از راه رسیده بود.هوا به سردی میگرائید. همه چیز مثل همیشه بود. چراغ خانه ها روشن و اجاقها گرم. مردان خسته از کار در کنار همسر و فرزندان سرگرم خوردن شام ، تماشای تلویزیون ، گپ وگفت و برخی در خواب شیرین تا لحظه ای که بغض زمین ترکید.
زمین لرزید. دلها لرزید.سقفها فروریخت و زندگی زیر آوارها مدفون شد.
این داستانی بود که شامگاه یکشنبه ۲۱ آبان ماه در مناطق مرزی ایران و عراق، فاجعهای دیگر آفرید و نزدیک به ۵۰۰ هموطن عزیز را به کام مرگ کشید.
زمین لرزهای که به لحاظ شدت و خسارت در ربع قرن اخیر بیسابقه بوده، ویرانی گستردهای در مناطق غرب کشوربه جای گذاشت و کام مردم سراسر میهن را تلخ کرد.
اما این زلزله هولناک علاوه بر خسارات جانی و مالی، پسلرزه یا به عبارتی پیامدهای دیگری هم داشت و ما را متوجه نکاتی کهنه و نو کرد. برخی از آنها را میدانستیم و برخی برایمان تازگی داشت.
نکته نخست به نقص جدی در زمینه ایمنی ساخت و ساز برمیگردد.اینکه مناطق بسیاری در کشور اعم از شهرها و روستاها بافت فرسوده دارند و برای آنها در همه سالها و دهههای گذشته کاری جدی صورت نگرفته است.
حکایت آنجا تلخ تر میشود که علاوه بر ویرانی خانههای خشت و گلی در روستاها و بافتهای فرسوده کرمانشاه، قصر شیرین و سرپل ذهاب، شماری از مردم خوب کشورمان در خانههایی جان سپردند که تحت عنوان مسکن مهر در دوره دولتهای نهم و دهم ساخته شده بود.
هرچند موضوع خسارت مسکن مهر در جدال بازیگران قدرت به دعوایی سیاسی در حاشیه این رخداد تلخ تبدیل شد، ولی تصاویر میگویند این سازههای چندساله که ساکنانش هنوز در حال پرداخت اقساط آن هستند و در صورت تاخیردر پرداخت دیون با تهدیدهای قانونی مواجه میشوند، تابلو دیگری از کیفیت ساخت و ساز در بسیاری از مناطق کشور و حتی در شهرهای بزرگ است.
نکته دوم به موضوع میزان کارآمدی نظام مدیریت بحران برمیگردد. زمین لرزه شامگاه یکشنبه برگ دیگری از دفتر قطور ضعف برنامهریزی، ناتوانی در مدیریت و عدم انسجام بخشهای حاکمیتی و دولتی را نشان داد.
با آنکه سرشت و سرنوشت اقلیم زیستی ما در منطقهای از جهان رقم خورده است که بیشترین آسیبها را در خود جای داده، متاسفانه کمترین تمهیدات و تحرکات را برای مدیریت بحران و کاهش آن دیدهایم و بهکار بستهایم.
دو موضوع مورد اشاره برای اغلب مردم ناآشنا نبوده و همگان در هنگام وقوع بلایای طبیعی آنها را با پوست و گوشت لمس کردهایم. مثل ماجرای پلاسکو که درسهایش را تا هنگام فاجعه بعدی فراموش میکنیم.
اما مسائل تازهای که با آن در این اتفاق تلخ روبرو شدیم، به موضوع افزایش نظارت همگانی در فضای بسیارگسترده شبکه های اجتماعی و نیز مساله بیاعتمادی مردم مربوط است.
در پوشش خبری زمین لرزه اخیر این تنها رسانههای رسمی نبودند که سعی در اطلاع رسانی داشتند، بلکه این بار مردم و شهروندان فراوانی هم بودند که لحظه به لحظه زوایای انسانی، حزن و اندوه، اقدامات مثبت نیروهای امدادی، نظامی و مردمی و در نهایت تلخ و شیرین این روزهای پرتلاطم را ثبت و روایت کردند.
از دل این موضوعات بود که ناهماهنگی بخشهای سیاستگذار و مسئول در امدادرسانی، ضعف جدی آموزش در لحظات بحرانی و رخوت عمل در هنگام بلایا در انظار مردم نمایان گشت.
نکته آخر که تلخی این فاجعه سهمگین انسانی را صد چندان میکند، به رشد بیاعتمادی و افزایش شکاف حاکمیت و شهروندان اشاره دارد. ریشههای این نقیصه که در دورههای مختلف تاریخی فراز و فرود داشته، نیازمند بررسی و تامل است. اینکه مردم بجای حمایت از نهادهای ذیربط و پیوستن به آنها در کمک رسانی، اقدام به تشکیل گروههایی مستقل مینمایند، بیانگر و بازتابنده پیام خوب و مطلوبی نیست.
این اولین بار است که چهرههای ورزشی، سینمایی وسیاسی بیشتر از سازمانهای امداد و نجات مورد وثوق مردم قرارگرفتهاند. مردم با اعلام بیاعتمادی خود، واریز پول به حساب این چهرهها را بر سایر گزینههای همیشگی ترجیح دادند.
این رویکرد کاملا متفاوت نسبت به گذشته، حکایتگر آن است که مردم از حرفهای بدون عمل، بیراهه رفتن، انجام کلیشههای تکراری و ناموفق گذشته به ستوه آمدهاند و بدنبال مسیری جایگزین برای نتیجهگرایی هستند. در این خصوص جامعهشناسان میتوانند به عیارسنجی این آسیب از منظرهای مختلف بپردازند و برای همگرایی تدابیری پیش روی سیاستمداران بگذارند. مسئولانی که شماری از آنها بیشتر به ورشکستگان سیاسی میمانند.
آلام داغ دیدگان بر ویرانههایی که تا دیروز خانه و ماوایشان بود، قابل وصف نیست. قلم در وصف دردی که در پی آوارها بر دل و جان آسیب دیدگان نشست، قاصر است. همدرد همه عزیزان داغدیده در این تراژدی هستیم.
چقدر کوتاه است و بی قول و قرار، زندگی
تمام میشود، وقتی قرار نبود