آخرین بازمانده

آخرین بازمانده توفیق
تاریخ انتشار : شنبه, ۰۳ شهريور ۱۳۹۷

بزرگداشت استاد «حسن توفیق»، دوشنبه هفته گذشته که بیست‌ونهم مردادماه بود، به خوبی و خوشی‌ برگزار شد. برای خواندن گزارش خبری این مراسم و حرف‌های شنیدنی سخنرانان ارجمندش، کافی است در گوگل جست‌وجو کنید. چند خبرگزاری و سایت، به صورت نسبتاً مفصل، گفته‌های برنامه را برای غایبان، پیاده و تنظیم کرده‌اند. دست‌شان هم درد نکند. من اما در متنی که پیشِ‌رو دارید، کوشیده‌ام پس از یک مرور شتابزده تاریخی، به بخش‌هایی از مراسم بپردازم که غالبا در گزارش‌های منتشرشده نیامده است. البته برای ثبت در این رسانه مکتوب، از مهم‌ترین جملاتی هم که در آن شب شنیدم، نگذشته‌ام؛ خاصه حرف‌های شنیدنیِ خودِ حسن‌آقای توفیق که حتماً خواندنی هم خواهند بود.

یک. سال ۱۳۰۴

در یازدهمین روز از دوازدهمین ماه این سال، در خاندان «توفیق» پسری به‌دنیا می‌آید که نامش را «حسن» می‌گذارند. حسن به مکتب می‌رود و بعدها هم در دانشگاه، حقوق می‌خواند.

دو. سال ۱۳۲۲

در حوالی این سال است که حسن‌آقای جوان و حقوق‌خوان و حقوق‌دان، به‌عنوان طنزپرداز و کارتونیست، به توفیقیون می‌پیوندد. حسن‌آقا، عضو تحریریه دومین دوره انتشار همان نشریه‌ای می‌شود که حدود دوسال پیش از تولد او پا گرفته است. بالا یا کنار عنوان نشریه می‌نویسند: «من الله التوفیق و علیه التکلان»، و شعار تبلیغاتی‌اش این است: «هم‌شهری! شب جمعه دو چیز یادت نره؛ دوم، روزنامه توفیق!».

سه. سال ۱۳۳۶

در اواخر این سال، پس از یک توقفِ سه‌چهارساله، حسن‌آقا با برادرانش حسین و عباس، بسم‌اللهِ انتشار دوره سوم نشریه «توفیق» را می‌گویند. این دوره، حدود پانزده‌سال به طول می‌انجامد. در این دوره جریان‌ساز، حسن‌آقا در کنار مدیریت نشریه، کماکان همان راه درخشانی را هم که در عرصه کارتون و کاریکاتور آغاز کرده، ادامه می‌دهد تا در کنار همکاران و همراهانش، «مکتب توفیق» را ماندگار کنند. نشریه‌ای که همچنان، «روزنامه‌ای‌ است ملی و مستقل که به هیچ حزب و دسته و جمعیتی بستگی ندارد» و ضمنا «ارگان رسمی حزب خران» است.

چهار. سال ۱۳۵۰

«توفیق» که در طولِ عمرِ حدودا پنجاه‌ساله‌اش بارها توقیف شده،‌ در اوایل تابستان این سال هم توقیف می‌شود، اما این توقیف، به تعطیلیِ همیشگی می‌انجامد. کوششِ حسن‌آقا و برادران و همراهان‌شان برای راه‌اندازی دوباره «توفیق»، متاسفانه به جایی نمی‌رسد که نمی‌رسد و «توفیق» به تاریخ می‌پیوندد.

پنج. سال ۱۳۷۰

در میانه‌های زمستان این سال، کیومرث صابری فومنی که خود از توفیقیون بوده و نشریه «گل‌آقا» را در اقتدا به مکتب توفیق راه‌اندازی کرده، مراسمی ترتیب می‌دهد برای تکریم حسن‌آقا؛ حسن‌آقایی که در آستانه هفتادسالگی است و حدود بیست‌سال از روزهایی می‌گذرد که هنرنمایی‌هایش بر روی جلدهای توفیق، دیده می‌شد.

شش. سال ۱۳۹۷

بیست‌ونهمین روز از مردادماه این سال است که جمع پرشماری از اصحاب فرهنگ و هنرمندان عرصه طنز مکتوب و مصور، صندلی‌های تالار مرکز همایش‌های سازمان اسناد و کتابخانه ملی را در تهران پر کرده‌اند تا در آیین بزرگداشتِ حسن‌آقا حضور داشته باشند؛ حسن‌آقایی که حالا سال‌هاست «استاد حسن توفیق» است و حضورش مترادف با بخش مهمی از تاریخ طنز مطبوعاتی ایران در دوران معاصر.

عمه‌ت به قربانت!

در سالن انتظار، چندین تصویر از جلدهای «توفیق» و دوسه نشریه طنز قدیمی دیگر را روی شاسی چاپ کرده‌اند و گذاشته‌اند روی سه‌پایه، تا پیش از ورود به تالار، تو را ببرد به چند دهه پیش. دیدنی‌های آن نمایشگاهِ جمع‌وجور را می‌بینم و می‌گذرم. یکی نزدیکِ درِ تالار ایستاده و دو چیز دستِ ازراه‌رسیده‌ها می‌دهد؛ جزوه‌ای که رویش نوشته شده: «طنز در مطبوعات ایران، با نگاهی به مجموعه محمدرضا تهرانی»، و یک بروشور چهارصفحه‌ای.

گوشه‌ای در تالار می‌نشینم و بروشور را ورق می‌زنم. در صفحه اول بروشور، طرح‌جلدی از «توفیق» چاپ شده؛ «کاکاتوفیق» روی چهارپایه و در میان علَم و کتل و جمع عزاداران ایستاده و دارد می‌خواند: «گفتی که نان ارزان شده، کو نان ارزانت/ گفتی که مجلس وا شود، کو باغ و بستانت/ گفتی براندازم بساط بی‌سوادی را/ جز وعده من هرگز ندیدم توی دکّانت/ عمه‌ت به قربانت، عمه‌ت به قربانت!»؛ کنار کارتون هم نوشته‌اند: «حسن توفیق، نهم خرداد ۱۳۴۲».

صفحه دوم بروشور، یک سند تاریخی است؛ نامه دکتر محمد مصدق از زندان احمدآباد، خطاب به مدیر مجله توفیق. مصدق در این نامه که تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۴۵ بر بالای آن است، از حسن‌آقای توفیق درخواست کرده که در فهرست مشترک‌های «توفیق» قرار بگیرد.

صفحه سوم، نامه حسن توفیق - مدیر و صاحب‌امتیاز روزنامه توفیق- است به اداره‌کل مطبوعات وزارت اطلاعات، به تاریخ چهارم شهریور ۱۳۵۰: «پیرو مذاکرات حضوری در مورد اعتراض مجدد ما نسبت به جلوگیری از انتشار روزنامه توفیق و قول آن وزارتخانه که چنانچه روزنامه توفیق شرکت تشکیل دهد، ۲۴ساعته انتشار آن آزاد خواهد شد، بدین‌وسیله اطلاع می‌دهد که ما با پیشنهاد آن وزارتخانه موافقت کرده و شرکت تشکیل داده‌ایم، منتها شرکت با ابوالفضل(ع). امیدواریم به شرکت ما با ابوالفضل رضایت داده، طبق قول خودتان تا ۲۴ ساعت دیگر، دستور رفع مزاحمت از توفیق را صادر نمایید. من الله التوفیق و علیه التکلان». (بعدا در مراسم، استاد حسن توفیق، ماجرای این نامه و این شرکت را توضیح می‌دهد.)

و در صفحه چهارم بروشور، سوگندنامه توفیق چاپ شده است که خواندنی است: «این‌جانب ............  ب شماره شناسنامه ............ در این هنگام که با قبول مرام‌نامه روزنامه توفیق، به توفیق همکاری و هم‌پیمانی با آن نائل می‌شوم، به خداوند بزرگ و مقدسات سوگند یاد می‌کنم و شرافت خود را در گرو این سوگند قرار می‌دهم که: ۱. صمیمانه مجری مرام‌نامه توفیق باشم. ۲. آنچه را که در مکتب توفیق فرامی‌گیرم، جز در راه خیر و صلاح و سعادت مردم ایران به‌کار نبرم. ۳. از اعمال اغراض شخصی و نظریات سیاسی خصوصی احتراز کنم و نفع خود را بر نفع اجتماع ترجیح ندهم. ۴. تا زمانی که توفیق و راه و روش و هدف آن را قبول دارم، یار و همکار آن باشم و برخلاف راه و روش و مرام و هدف و مصالح توفیق، اقدامی نکنم. تاریخ، امضا».

اخم کردن ممنوع!

مراسم آغاز می‌شود. «احمد عربانی»، کارتونیست، سخنران اول است که اجرای برنامه را هم بر عهده دارد. از همکاری خودش با نشریه «توفیق» می‌گوید، به «حسن‌آقای توفیق» که در ردیف نخست نشسته، ادای احترام می‌کند و ضمنا شعر طنز «منتظر الوکاله» را از آخرین شماره‌های «توفیق» می‌خواند.

او در ادامه، تریبون را به «سیدفرید قاسمی» می‌سپارد. این پژوهشگر تاریخ مطبوعات، در یک سخنرانیِ نسبتا طولانی اما جذاب و منسجم، دوره‌های سه‌گانه مکتب – یا به قولِ او؛ دانشگاهِ- «توفیق» را مرور می‌کند و جایگاه حسن‌آقا را در این دانشگاه، به‌خوبی نشان می‌دهد؛ «خاندان توفیق در مجموع ۱۰۲ سال عمر بر سر توفیق گذاشتند... مکتب توفیق این هنر را داشت که طنز را در بطن فکاهه عرضه کند... توفیق را باید نهاد نسل‌پروری نام نهاد که کلاس‌های آموزشی برگزار کرد و با پژوهش میدانی، نبض مخاطب را در دست گرفت.»

این هم بخشی از اوایل سخنان او: «توفیق، گنجینه پژوهش و خزانه تحقیق است. یک مثال بزنم؛ «به نام خدا» در شعر فارسی،‌ موضوعی است که تحقیق درباره آن بر زمین مانده است؛‌ اگر کسی بخواهد این تحقیق را انجام دهد، به‌یقین یکی از منابع اصلی‌اش،‌ دوره توفیق خواهد بود. نمونه‌هایی از «به نام خدا»های توفیق را برایتان می‌خوانم:

به نام خداوند روزی‌رسان

کز او می‌رسد روزیِ ناکسان!

یا

به نام خداوند خرآفرین

حکیمِ علف‌های تر آفرین

تا جایی که این کلام منظوم و خوشایند می‌رسد به:

شد اوضاع گیتی، بشر در بشر!

ولی بد درآمد فقط نام خر

بشرها مرتب به ‌هم تاختند

به هم بمب و نارنجک انداختند

نمودند دنیای هم را تباه

سیاه و سفید و سفید و سیاه

گر این‌ها بُوَد آدمی را شعار

خریّت بُوَد مایه افتخار...».

سپس، نوبت به «کامبیز درم‌بخش»، کارتونیست پیشکسوت، می‌رسد تا از خاطرات توفیقی‌اش بگوید؛ «‌توفیق، روی زندگی و کار من اثر گذاشت... خیلی از صاحب‌نام‌های این رشته، کار خود را با توفیق آغاز کردند... مردم ایران هم کاریکاتور را با توفیق شناختند.»

سخنران بعدی، «احمد مسجدجامعی» است و پس از او، «غلامرضا کیانی رشید» سخنرانی می‌کند. حرف‌های کیانی رشید، با تصاویر جذاب و خاطره‌انگیزی از فضای کاری مؤسسه «توفیق» همراه است؛ از تابلوی «اخم کردن ممنوع» تا زنگ اخبار شتری!

آن یک‌نفر...

حالا تمام سالن از صندلی‌ها برمی‌خیزند و به احترام استاد، تمام‌قد می‌ایستند. حسن‌آقای توفیق در میان تشویق‌های پرشور حاضران، می‌رود روی صحنه و می‌نشیند برای حرف‌زدن. پیرمرد حالا به قول خودش «نودودوونیم‌ساله» است، اما همچنان - شکر خدا- استوار است و شیرین‌سخن و تیزبین و البته خوش‌تیپ.

او درباره کارهایش در روزنامه «توفیق» می‌گوید. بعد اشاره می‌کند که: «من روزنامه توفیق را به صورت حزب اداره می‌کردم. مرام‌نامه‌ای برای توفیق بر روی مخملی نوشته شده بود و آنجا آویزان کرده بودیم» و از امضای سوگندنامه هم می‌گوید.

استاد حسن توفیق تاکید می‌کند که: «من در کار مطبوعاتی خودم، هیچ‌وقت، هیچ نوع پولی، از هیچ مقامی دریافت نکردم» و بعد می‌گوید: «آقای سعیدی سیرجانی کتاب‌های زیادی منتشر کرد. در آخرین کتابش به نامِ «ته‌بساط» که مطالب مختلفی را در آن آورده، یک بخش هم درباره توفیق نوشته است. او در آن بخش نوشته:‌ قرار بود در آن زمان،‌ پولی به مدیران جراید داده شود. وزیر اطلاعات به من گفت که این پول‌ها را من در پاکت‌ها گذاشتم و بنا بر اعتبار و اهمیت روزنامه‌ها، مدیران جراید را تک‌تک و به تفاریق صدا کردم و پول‌ها را به دست‌شان دادم؛ همه گرفتند و چاپلوسی هم کردند؛‌ عده‌ای هم گفتند که این کم است و ما بیشتر خدمت کرده‌ایم و بیشتر باید به ما داده شود! فقط یک‌نفر بود که گفت: اگر این پول را به ما می‌دهید که ما اسائه ادبی به مقامات مربوط در ایران نکنیم که این کار خلاف قانون است و این کار را نمی‌کنیم؛ اگر هم می‌دهید که کمکی به روزنامه ما باشد، روزنامه ما را مردم می‌خرند، خرج و دخلش هم انجام می‌شود و چیزی هم اضافه می‌ماند. این مرد، مدیر روزنامه توفیق بود... بعدها که دوستان این نوشته سعیدی سیرجانی را دیدند، ‌تبریک گفتند که تو آن یک‌نفر بودی که پول نگرفتی؛ گفتم ولی من متاسفم، برای این‌که دلم می‌خواست در صنفی بودم که همه این‌گونه بودند.»

او از ضمیمه‌های «توفیق» -کتاب و...- هم یاد می‌کند و این خاطره را به یاد می‌آورد: «در یکی از شماره‌ها نوشته بودیم: با این شماره آن‌قدر می‌خندید که بند تنبان‌تان پاره خواهد شد. به همین دلیل هم، به همه نسخه‌های نشریه، یک بند تنبان ضمیمه کرده بودیم!».

کارت عضویت حزب خران

استاد درباره «حزب خران» معروفِ توفیق هم می‌گوید: «این حزب، اعضای زیادی داشت. افراد باید می‌آمدند و با سند و مدرک ثابت می‌کردند که خرند. اسناد و مدارک‌شان به کمیته خربگیری حزب خران می‌رفت و اگر تایید می‌شد، برایشان کارت صادر می‌شد... من هم یکی از افرادی بودم که تقاضای خریت کرده بودم؛ من در سه صفحه دلایل خریت خودم را ارائه کرده بودم و تصویب شد.» بعد کارت عضویتش در حزب خران را از کیفش درمی‌آورد و به حاضران نشان می‌دهد. کارت، به دست «هادی حیدری»، کارتونیست و دبیر برگزاری مراسم، می‌رسد تا آن را بخواند؛ «کارت عضویت- گاوان و خران باربردار/ به ز آدمیان مردم‌آزار- شناسنامه: ۳۲۵۷۱، صادره از: تهران، متولد: ۱۳۰۴، نرّه‌خر: حسن توفیق، عضو رسمی حزب خران است و با علامت مشخصه خر شماره ۵ می‌تواند در تمام طویله‌های حزبی به جفتک‌پرانی بپردازد و کارت او تا هنگامی که صاحب آن در خریت خود باقی است، اعتبار دارد/ اثر سُم رئیس کمیته خربگیری».

حیدری در ادامه می‌گوید: «امروز برای ما روز بسیار شیرین و دلچسبی است؛ بالاخره تلاش‌ها نتیجه داد و توانستیم گام کوچکی برداریم.» او از سازمان اسناد و کتابخانه ملی برای همراهی در برگزاری مراسم تشکر می‌کند. حیدری ادامه می‌دهد: «به نظرم آنچه روزنامه «توفیق» و نگین خوش‌رنگ آن، یعنی جناب حسن توفیق را در تاریخ ممتاز و درخشان می‌کند، ایستادن در کنار ملت و منافع ملی است. اساسا ویژگی و خاصیت کاریکاتور و طنز متعهد در طول تاریخ همین است؛ بدون وابستگی به قدرت، گام برداشتن در مسیر ملت و تبدیل شدن به زبان ملت... امروز مفتخر به برگزاری بزرگداشت برای کسی هستیم که در طول سال‌ها فعالیت حرفه‌ای، تمام زندگی، هدف و آرمان خود و رسانه تحت مدیریتش را در راستای منفعت ملت و رضایت خداوند قرار داد.» بررسی گذرای چند کارتونِ روزنامه توفیق از آثار استاد حسن توفیق، درباره ماجراهای دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی هم، بخش پایانی صحبت‌های کوتاه اوست.

بابای توفیق دراومده!

داریم به پایان برنامه نزدیک می‌شویم که این خبر خوب اعلام می‌شود: کتاب «روزنامه توفیق و کاکاتوفیق» به‌زودی توسط سازمان اسناد و کتابخانه ملی، تجدید چاپ خواهد شد.

اهدای هدایایی به حسن‌آقای توفیق، پایان‌بخش مراسم بزرگداشت اوست. ضمنا، از «محمدرضا تهرانی» مجموعه‌دار مطبوعات طنز ایران هم تقدیر می‌شود. اما پیش از این‌ها، احمد عربانی می‌گوید: «وقت‌هایی که «توفیق» توقیف می‌شد، اعلامیه‌هایی منتشر می‌کردند که رویش تصویری شبیه «کاکاتوفیق» بود ولی پیر، که بالایش می‌نوشتند «بابای توفیق». بعد مردم که می‌پرسیدند «مجله توفیق درنیومده؟»، جواب می‌شنیدند: «نه، بابای توفیق دراومده!» ضمنا در کیسه‌های کوچکی هم سماق می‌دادند و می‌گفتند فعلا این هفته را سماق بمکید تا هفته دیگر!»

منبع: روزنامه اعتماد