روزگار زمستانی رسانه‌ها

روزگار زمستانی رسانه‌ها
تاریخ انتشار : سه شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۷

قرار من برای گفت‌وگو با حسن نمکدوست در موسسه همشهری بود که او مسئول آموزش و پژوهش آن است. همین امر باعث شد تا بیشتر بحث را به بحث آموزش روزنامه‌نگاری در ایران اختصاص دهیم؛ آموزشی که این استاد روزنامه‌نگاری معتقد است در دانشگاه موفقیتی به همراه نداشته است و آموزشگاه‌های خصوصی بیشتر از دانشگاه در تربیت روزنامه‌نگار موثر بوده‌اند. او برخلاف بسیاری معتقد است که مشکل اصلی بحران روزنامه‌ها سانسور نیست و عوامل مهمتری از آن وجود دارد. گفت‌وگو با حسن نمکدوست را در ادامه می‌خوانید.

‌‌‌‌‌ نشریات در پایین‌ترین سطح تیراژ خود قرار گرفته‌اند و برخی درباره بحران رسانه‌های مکتوب حرف می‌زنند. آیا شما با این بحران موافق هستید و علت به وجود آمدن آن را در چه می‌دانید؟

من با نظر شما موافقم، حال و روز نشریات کاغذی در ایران خوب نیست. اما برای اینکه جواب قسمت دوم سوال شما را بدهم، باید نکته‌ای به فرمایش شما اضافه کنم و آن این است که حال روزنامه‌نگاری ایران در انواع شکل‌های آن خوش نیست و اساسا حال رسانه‌های ایران خوش نیست. گاهی با تمرکز بر روی یک نقطه، فضایی وسیعتر را فراموش می‌کنیم؛ و به قول معروف درخت را می‌بینیم و جنگل را نمی‌بینیم. امروز همه تمرکز ما بر روی روزنامه است، اما هیچ ادله‌ای نداریم تا به ما بگوید آیا وضعیت خبرگزاری‌های آنلاین ما خوب است؟! و آیا خبرگزاری‌های رسمی ما وضعیت بهتری دارند؟ و آیا حال رادیو و تلویزیون ما خوب است؟! به نظرم، اگر در حوزه روزنامه‌نگاری کاغذی دچار مشکل هستیم، در یک میدان بزرگ‌تر اساسا روزنامه‌نگاری ما دچار مشکل است. ما در روزگار پاییزی یا زمستانی رسانه به سر می‌بریم.

‌اگر بخواهیم به طور مشخص به روزنامه‌نگاری کاغذی بپردازیم، مشکل از کجاست و دلایل این بحران چیست؟

اگر به طور مشخص درباره روزنامه‌نگاری کاغذی صحبت کنم، باید بگویم که ما با بحران جدی مخاطب روبه‌رو هستیم؛ چون محتوایی که برای مخاطب برانگیزاننده است و باعث می‌شود مثل سابق به ما اقبال کند، به دلایل مختلف به مخاطب ارائه نمی‌شود. نکته دوم اینکه روزنامه‌نگارانی که در روزنامه‌های کاغذی کار می‌کنند، آن نشاط و طراوت و سرزندگی قدیم و امید به موثر بودن را تاحدود زیادی از دست داده‌اند؛ و کار در روزنامه کاغذی برای آنها به کاری نه ناامیدانه بلکه کم‌امیدانه تبدیل شده است و این مساله بی‌تاثیر نیست. وقتی شما در رسانه‌ای کار می‌کنید که احساس می‌کنید نه امروز، بلکه آینده نیز با آن همراه نیست، طبعا نشاط و انرژی خود را از دست می‌دهید. نکته سوم اینکه ما محتوای روزنامه‌های کاغذی را رایگان کردیم و خود مزیت‌های خودمان را گرفتیم، و از دایره رقابت خارج کردیم. بسباری از محتواهای منتشرشده را حتی قبل از انتشار رایگان کردیم و هیچ حقی هم بر آن متصور نیستیم. بسیاری از روزنامه‌های ما ۵ صبح برای توزیع می‌روند؛ درحالیکه سایت‌ها نسخه‌های پی‌دی‌اف را شب در فضاهای وب و در اپلیکیشن‌ها و در پیام‌رسان‌ها به رایگان منتشر می‌کنند. فارغ از اینکه این محتواها چقدر جذاب هستند یا نه و اینکه روزنامه‌نگارانشان برای تولید آنها چقدر انرژی دارند یا نه؟! نکته بعدی این است که مدیران سیاسی ما به طور قابل توجهی، مقهور چند کارشناس سیاسی کارنابلد هستند و بنابر تجربه زیستی خود مقهور دورافتاده‌ترین کانال‌ها و شبکه‌های مجازی هستند و به محض اینکه کوچکترین صحبتی انجام می‌گیرد، خود را ملزم به پاسخگویی می‌دانند؛ اما در مقابل رسانه‌های جریان اصلی از موضع بالا حرف می‌زنند.

با توجه به تجربیات شما در بخش آموزش و اشاره شما به وضعیت روزنامه‌نگاران به این مبحث بپردازیم. روزنامه‌نگاری ما به طور کلی و روزنامه‌نگاران ما به طور مشخص، بی‌علاقه و ناامید هستند چقدر این مساله به آموزش ما برمی‌گردد، آموزش ما چقدر در ساختن آینده خبرنگار کارآمد ناموفق عمل کرده است؟

اگر منظور آموزش دانشگاهی است؛ درباره عدم توفیق آموزش دانشگاهی ما هیچ ابهامی وجود ندارد. دلایل آن شمرده شده و ما درباره جزئیات بحث کرده‌ایم. اساسا آنچه که در فضای دانشگاهی ما برای آموزش روزنامه‌نگاری رخ می‌دهد با مقتضیات این حرفه متناسب نیست. جوان‌هایی که چشم‌انداز دقیقی از آینده خود ندارند و در سن ۱۸سالگی بنا بر حدس و گمان رشته‌ای را انتخاب می‌کنند، رشته‌ای است که به دقت بیشتری در انتخاب نیاز دارد. کسی تا ۱۸سالگی به واقعیت رشته روزنامه‌نگاری در تجربه زیستی‌اش پی نمی‌برد؛ در‌حالی‌که در جامعه ما مشاغلی هستند مثل پزشکی که مردم با آن آشنایی دارند‌. به همین دلیل می‌توان گفت این رشته با دقت انتخاب نمی‌شود و در دوره لیسانس تعداد اندکی واحد داریم که به رشته روزنامه‌نگاری اختصاص دارد. شاید بچه‌ها بیشتر واحد‌های عمومی را می‌گذرانند. تاریخ و روانشناسی و جامعه‌شناسی و فلسفه و انقلاب اسلامی و چیزهایی پراکنده راجع به برخی موضوعات و ما همیشه این موضوعات را در دانشگاه داشتیم.

‌آیا این مسائل با سایر رشته‌ها مشترک نیست؟

من درباره سایر رشته‌ها اطلاعی ندارم.

همه در ۱۸سالگی رشته تحصیلی خود را انتخاب می‌کنند؟!

همه تجربه‌ای زیستی دارند، تا ۱۸سالگی دکتر و مهندس دیده‌اید، حسابدار دیده‌اید ولی خیلی کم پیش آمده روزنامه‌نگاران را دیده باشید و با آنها تعاملی داشته باشید. ولی آثار آنها را دیده‌ایم.

دیدن آثار با تجربه زندگی روزنامه‌نگاران تفاوت دارد. خواندن خبرها با اطلاع از زندگی روزنامه‌نگاران دو موضوع متفاوت است.

‌برای مثال، مساله برخورد با روزنامه‌نگاران مساله‌ای نیست که یک جوان ۱۸ ساله در مورد آن چیزی نداند.

بحث من برخورد نیست؛ بحث من تجربه‌ای است که باعث می‌شود شما روزنامه‌نگاری را به عنوان یک شغل انتخاب کنید. بسیاری از بچه‌ها در سال دوم و سوم دانشکده متوجه می‌شوند که این شغل متناسب آنها نیست و نمی‌توانند با آن ساحت ارتباط برقرار کنند و اساسا روحیه انجام کار روزنامه‌نگارانه را ندارند. یا تصور آنها در مورد حرفه روزنامه‌نگاری چیز دیگری بود و در عمل با چیز دیگری روبه‌رو می‌شوند. این موضوع پختگی می‌خواهد. این یک بخش ماجرا است. در بخش دیگر، باید گفت دانشگاه، محتواهای لازم را در اختیار آنها قرار نمی‌دهد. وجه سومی هم وجود دارد، اساسا جهان روزنامه‌نگاری امروز جهانی نیست که بتوان با این رویکرد‌ها و سرفصل‌ها تعریفش کرد. ما امروز وقتی به سراغ روزنامه‌نگاری کاغذی می‌رویم، از چه چیزی حرف می‌زنیم؟! از جهانی در زمینه خبر در آن شکست خورده‌ایم و از لحاظ اولویت روزنامه در زمینه خبر شکست خورده هستیم و به ساحت‌هایی بر می‌گردیم که باید به خبر عمق ببخشیم. در قالب مصاحبه، در قالب گزارش، در قالب مقاله نوشتن و... و معنای عمیق نوشتن یعنی داشتن دانشی عمیق‌تر در این زمینه‌ها. گاهی من می‌خواهم خبری را منتشر کنم، و به سراغ مصاحبه مطبوعاتی وزیر اقتصاد می‌روم و هر چه او می‌گوید پیاده می‌کنم؛ اما گاهی می‌خواهیم به همان خبر که توسط رسانه‌ها پخش شده عمق ببخشیم، در این حالت شما باید دانش اقتصادی عمیقی داشته باشید. معنی حرف من این است که دوره کارشناسی دوره مناسبی برای روزنامه‌نگاری نیست. شما باید در رشته دیگری لیسانسی داشته باشید و در دوره‌ای روزنامه‌نگار تخصصی شوید. به این صورت می‌توان این ضعف را جبران کرد.

‌نقش اساتید حاضر در دانشگاه‌ها چیست؟ آموزشگاه‌هایی وجود دارند که افراد با لیسانس از رشته‌هایی دیگر آنجا دوره روزنامه‌نگاری می‌بینند و به نظر می‌رسد موفقیت بیشتری هم دارند؟

به همین دلیل تجربه نشان داده است که آنها موفق‌ر هستند. اساتید دانشگاهی ما وقتی با کسی کار می‌کنند که او در رشته دیگری لیسانس دارد، در مجموع تلاش موفق‌تر است. کمبود‌های یک طرف کمتر شده است و این به معنای جبران شدن کمبود‌های طرف دیگر نیست.

‌اگر به شکل‌گیری آموزش روزنامه‌نگاری در ایران از آغاز تا به امروز نگاه کنیم، بزرگترین مشکلات این حرفه چیست؟ به نظر می‌رسد بخشی از روزنامه‌نگاران مشکلات خود را از اساتید می‌گیرند. این اساتید، روزنامه‌نگارانی هستند که روزنامه‌نگاری را محافظه‌کارانه آموزش می‌دهند. افرادی که از این سبک آموزشی بیرون می‌آیند نه به شکل روزنامه‌نگار بلکه به شکل کارمند به این حرفه می‌پیوندند. این موضوع را تا چه حد درست می‌دانید؟

روزنامه‌نگاری حرفه عجیب و غریبی است؛ به این معنی که شما می‌توانید در چند ماه اصول کلی کار را بیاموزید. گرچه برخی از دوستان از من باسوادتر بودند و دل و جرات بیشتری داشتند و گفته‌اند که می‌توان اصول این کار را در چند هفته آموخت، اما همین حرفه ویژگی دومی دارد و جزو حرفه‌هایی است که شما هیچ‌وقت در آن به کمال نمی‌رسید؛ یا بهتر است بگوییم، خیلی سخت ممکن است به کمال رسید. درواقع، حداقل‌ها را خیلی زود می‌آموزید؛ اما ممکن است تا پایان عمر حداکثر‌ها را یاد نگیرید. معنی این حرف این است که روزنامه‌نگار بودن یک فرآیند مستمر آموزش است. بخشی از این آموزش در محیط دانشگاهی انجام می‌شود. اما بخش مهمتر آموزشی است که شما در محیط حرفه‌ای و از همکاران و مدیران خود می‌آموزید. اینطور نیست که با شکستن تمام کاسه و کوزه‌ها بر سر دانشگاه، مشکلات حل شود. من به سختی می‌توانم بگویم دانشگاه بخش مهم آموزش روزنامه‌نگاری در جهان است؛ در ایران که قطعا آموزش دانشگاهی مهمترین بخش آموزش این رشته نیست.

‌پس چه الزامی برای تدریس آن در دانشگاه وجود دارد؟

دانشگاه ما چه پاسخی به نیازهای صنعت رسانه‌ای ما می‌دهد؟ به نظر من پاسخ نمی‌دهد چون رابطه قطع شده است و دانشگاه با صنعت رسانه ارتباطی ندارد. دانشگاه علامه طباطبائی چه ارتباطی با صنعت رسانه دارد؟! گروه ارتباطات دانشگاه تهران یا رشته‌های روزنامه‌نگاری در دانشگاه آزاد چه رابطه‌ای با صنعت مطبوعات دارند. نقاط تلاقی آنها با رسانه در کجا است؟! ارتباطی با هم ندارند. محتواهایی آنجا تدریس می‌شود که با حیات واقعی روزنامه‌نگاری مرتبط نیست و عده‌ای مشغول کار هستند که به آنجا ارتباط ندارند. شما باید به این سوال پاسخ بدهید. وانگهی در هبچ کجای دنیا اینطور نیست؛ چون آموزش دانشگاهی دوره کوتاهی است و شما باید چهل سال روزنامه‌نگار باشید؛ در‌حالی‌که فقط ۴ سال در دانشگاه می‌آموزید و ۳۶ سال باید در درون این حرفه آموزش ببینید. به همین دلیل گفتم هیچ وقت در این حرفه به کمال نمی‌رسید. چند سال کار در تحریریه یک روزنامه می‌تواند بیشتر از آن چهار سال برای شما آموزش داشته باشد. بگذریم که نهادهای حرفه‌ای خود به طور مرتب سیستم‌های آموزشی و روزآمد کردن همکارانشان را دارند، اما اینجا چنین چیزی اصلا وجود ندارد. البته موضوع کاملا روشن است و به ساختار حکومتی بخش بزرگی از رسانه‌های ما بر می‌گردد، که درون رسانه را به جای وابستگی به دانش روزنامه‌نگاری به مناسبات سیاسی متکی کرده است. وقتی آدم‌ها به دلیل سابقه سیاسی مدیرمسئول و صاحب امتیاز و سردبیر و... می‌شوند احتیاجی به آموزش نمی‌بینند.

وقتی من خودم آموزش روزنامه‌نگاری ندیده‌ام و می‌خواهم دبیرانی را منصوب کنم که آنها هم آموزش ندیده‌اند و تخصص من رسانه نیست و رئیس شبکه‌ای از تلویزیون می‌شوم و دوستان هم‌فکرم را آنجا استخدام می‌کنم، سلسله مراتب ارتقا بر اساس دانش روزنامه‌نگاری نخواهیم داشت. باید پله پله به سردبیری رسید. یک روزنامه‌نگار باید سال‌ها کار کند تا دبیر یا سردبیر شود. ولی ناگهان به شما می‌گویند این فرد سردبیر یا مدیر شماست و شاید این شخص تابه‌حال کار روزنامه‌نگاری نکرده است. و چنین افرادی به قول معروف با اتوبوس خود و یا با تیم خود می‌آیند. در چنین شرایطی دلیلی برای آموختن ندارید؛ چون کمکی به شما نمی‌کند. می‌خواهم بگویم مشکل فقط دانشگاه نیست، نظام مدیریتی نیز دچار مشکل است. من نمی‌خواهم بگویم همه همینطور هستند ولی فضای قالب این بود و گاها در استثنائاتی افراد حرفه‌ای را در راس کار گذاشته‌اند؛ اما دانش روزنامه‌نگاری و مهارت روزنامه‌نگاری موتور محرک تحریریه‌های ما در روزنامه و در تلویزیون و خبرگزاری‌ها نیست.

‌تکثری که در روزنامه‌ها دیده می‌شود به این ماجرا باز نمی‌گردد؟! ما در عین اینکه گرفتار بحران روزنامه‌نگاری هستیم نشریات پرشماری هم داریم و مجوزهای زیادی داده می‌شود. آیا این موارد متناقض نیست؟

نه متناقض نیست. شاید از منظر کسی متناقض است که به مجوز فکر می‌کند؛ چون از نظر من اساسا نباید مجوزی در کار باشد. من و شما وقتی خواستیم روزنامه‌ای منتشر کنیم باید بتوانیم. یعنی زیاد بودن تعداد روزنامه‌ها، ذاتا چیز بدی نیست. آنجا بد است که قانون مجوز می‌گذارید و دادن حقی را به دادن امتیاز مبدل می‌کنید. انتشار روزنامه حق همه شهروندان است و ما با ضابطه دادن این حق را از تعداد زیادی گرفته و به تعدادی محدود کرده‌ایم که از سرند‌های بسیاری رد می‌شوند.

‌همان‌گونه که خود شما هم اشاره کردید، اکثر رسانه‌های بزرگ رسانه‌های حکومتی هستند. آیا در این فضا تکثر بد نیست؟! تکثر باعث می‌شود هیچکدام دیده نشوند و به سمت یک رسانه مرجع نروند؟!

حداکثر تکثر حداقل تبعیض؛ اینطور باید گفت. مشکل ما این است که همزمان تبعیض هم وجود دارد. رسانه‌های اصلی ما با تبعیض و رانت و یارانه بزرگ شده‌اند و شاید امروز هم از رانت آشکار و نهان برخوردار باشند، یا متعلق به سازمان‌ها و نهادهایی باشند و از بودجه آنها استفاده کنند. امروز، خبرگزاری‌های ما به بودجه‌هایی متکی هستند که از سازمان‌ها دریافت می‌کنند. صداوسیمای ما نه تنها از بودجه رسمی کشور بودجه می‌گیرد؛ بلکه از هزاران مرجع دیگر کسب درآمد دارد، که آگهی‌ها فقط یک مورد آن است. این تبعیض‌ها آزاردهنده است. تعدادی نشریه داریم که خودشان باید روی پای خود بایستند و چند رسانه که از انواع رانت‌های پنهان و آشکار استفاده می‌کنند؛ تکثر جزء مواردی است که ما باید از آنها دفاع کنیم.

‌یعنی می‌گویید، تکثر در رسانه‌هایی که خوانده نمی‌شوند و دیده نمی‌شوند مثبت است؟

در این مورد باید مشکل درونی را حل کرد. چرا دیده نمی‌شوند؟ زباد بودن ربطی به خوانده نشدن ندارد.‌ اما بخشی از بحران روزنامه‌نگاری به این برمی‌گردد که شما نمی‌توانید چیزی بنویسید چون خوانده نمی‌شود.

یعنی خودسانسوری؟!

‌بله و اگر خودسانسوری نکنید روزنامه بسته می‌شود و اگر یارانه و تبعیض هم برداشته شود باز هم روزنامه باید ارتزاق کند و روزنامه‌نگار باید درآمدی داشته باشد. در این وضعیت همچنان روزنامه‌ها خواننده‌ای نخواهند داشت.

شاید من سنتی فکر می‌کنم. روزنامه‌نگاران حرفه‌ای در طول تاریخ نشان داده‌اند که اگرچه نه به طور ۱۰۰% ولی تا حدود زیادی از پس سانسور برآمده‌اند.

‌پس این مشکل با راه حل شما قابل حل است؟

تا حدود زیادی بله و باید بگویم معضل اصلی ما سانسور نیست. ما از نظر حرفه‌ای به نقطه کسالت‌باری کشیده شده‌ایم. انواع انگیزه‌ها از ما گرفته شده است از جمله انگیزه مبارزه روزنامه‌نگارانه با سانسور و خودسانسوری که بارها نشان داده‌ایم از عهده این مبارزه هم بر می‌آییم؛ اما امروز خسته‌تر از آن هستیم که در این عرصه باشیم.

‌اجازه دهید کمی هم درباره نسل جدید روزنامه‌نگاران صحبت کنیم. به نظر می‌رسد روزنامه‌نگاران نسل جدید بیشتر به چشم کارمندی به این شغل نگاه می‌کنند. برای مثال حضور من در همشهری شبیه حضور در سازمانی دولتی و فضایی اداری است. برگه ملاقات امضا کردن و ... در سایر نشریات هم بیشتر کارمند می‌بینیم تا روزنامه‌نگار. با این برگه درباره روزنامه همشهری قضاوت نکنید؛ بخش بزرگی از تاریخ روزنامه‌نگاری ایران همشهری بوده و است. من امروز در همشهری روزنامه‌نگاری نمی‌کنم و از زبان هم‌نسلان شما صحبت می‌کنم، شما حداکثر سی سال دارید و هم‌نسلان شما در همشهری به خوبی کار می‌کنند.

‌من این مساله را تنها به عنوان یک نماد مطرح کردم.

ما در گروه مجلات، زمانی که این گروه در همین ساختار کار می‌کرد، دوستان هم سن و سال شما را داشتیم که افرادی فوق‌العاده درخشان بودند. بله این مبنا نیست؛ اما من می‌خواهم بگویم روحیه کارمندی همیشه درباره افرادی صدق می‌کرد و صدق می‌کند. من در ۱۳۵۶ در مقام یک شاگرد پادو روزنامه‌نگاری را شروع کردم. در همان سال هم به‌سادگی می‌توانستید تیپ کارمند روزنامه‌نگار ببینید. این توهم که قبل از انقلاب همه روزنامه‌نگار بودند صحیح نیست. و هیچ پایه و اساسی ندارد. تعداد قابل‌توجهی از همکاران روزنامه‌نگار قبل از انقلاب واقعا کارمند بودند. کارمند روابط عمومی که خبر هم تهیه می‌کردند. رفتار کارمندی و طبع کارمندی و هدف‌گیری کارمندی، امری عجیب و غریب نیست و قبل از انقلاب هم بود. نکته مهم این است که چگالی کجاست؟ بعد از انقلاب در مقاطع مفصلی دیدیم که کار روزنامه‌نگاران عبارت بوده است از کار پیگیرانه و مسئولانه و وارد موضوع شدن با دل و جان کار کردن و صحنه را لمس کردن، به پیشینه افرادی که در روزنامه خود شما فعالیت دارند، توجه کنید. چقدر در کار حرفه‌ای خود فراز‌های درخشان داشتند و از نزدیک در صحنه درگیر بودند.

‌اجازه بدهید سوال را اینطور مطرح کنم و یک جمع‌بندی داشته باشیم. دوستانی از عصر طلایی مطبوعات در دوران اصلاحات در گفت‌وگو با ما عقیده داشتند شاید راه‌حلی برای نجات مطبوعات وجود ندارد. عقیده و نظر شما چیست؟

ابتدا باید بگویم که از نظر من دوران طلایی مطبوعات، ۷۶ به بعد نیست. ۷۶ ادامه روندی بود که از ۶۶ و ۶۷ شروع شده بود. مگر می‌توان روزنامه سلام و ایران و همشهری را نادیده گرفت؛ مگر مجله ایران فردا و جامعه سالم و پیام امروز قبل از ۷۶ نبودند؟ این هم یک توهم دیگر است. مجله فیلم توسط دوستانمان هوشنگ گلمکانی و عباس یاری تک‌شماره مجوز می‌گرفت و منتشر می‌شد. آدینه و صنعت حمل و نقل هم منتشر می‌شدند. صنعت حمل و نقل مجله‌ای است که در دهه ۶۰ منتشر شد و کاملا قابل دفاع است. مجله فیلم در دهه ۶۰ و ۷۰ و همچنین آدینه و سخن منتشر می‌شدند. اگر دقت کنید روزنامه‌نگاری ما در هر دوره‌ای دوره درخشان داشته است. اگر سلام و ایران و همشهری نبودند روزنامه‌نگاری ما در ۷۶ چه معنی داشت؟! مگر می‌توان در مجله‌نویسی ایران فردا و جامعه سالم را نادیده گرفت. آقای قوچانی و آقای منتجبی در همین مجله مطلب می‌نوشتند، حال به این‌که کار آنها در چه سطحی بود کاری ندارم. می‌خواهم بگویم همه این نشریات قبل از ۷۶ بودند. ولی روزنامه‌نگاری صرف کاغذی مطلب زیاد دارد باید از روزنامه کاغذی فراتر برویم و به یک منظومه تبدیل بشویم که فقط یکی از محصولات آن روزنامه کاغذی است. به این اعتبار روزنامه می‌تواند بماند ولی روزنامه کاغذی به همین معنا تا حدود زیادی شانس بقا در ایران را برای این رسانه کم می‌کند. دوم اینکه نکته‌ای وجود دارد و آن تغییر پارادایم در رفتار روزنامه‌نگارانه ما است. ما تابه‌حال فقط تولید در یک محتوای اصلی را داشتیم. درحالی که در معنای جدید نباید خود را صرفا گزارشگرانی ببینیم که محتوا تولید می‌کنند. بلکه باید مشارکت‌کنندگان و گزارشگرانی ببینیم که سوای بر محتوای اصلی، انواع محتواها را برای پاسخ دادن به یک سوال مشخص تولید می‌کنیم. اگر با این رویکرد وارد صحنه بشویم مشکلات ما کمتر می‌شود.

‌آیا با توجه به مشکلات موجود در عرصه آموزشی، پتانسیل این امر وجود دارد؟

بله ، چون ما در تولید محتوا حرفه‌ای هستیم و می‌توانیم انواع محتوا را تولید کنیم و به انواع نیاز‌ها پاسخ بدهیم و جز این کار چاره‌ای نداریم راهی جز این نیست. من موافق با این طرح نیستم ولی با تسامح می‌گویم اگر ما تابه‌حال روزنامه‌نگارانی پشت کامپیوتر بودیم باید بلند بشویم و بار دیگر با معنی جدید وارد میدان شویم و به آن معنی جدید گزارشگر و مشارکت‌کننده باشیم. هدف ما کمک به حل مسائلی باشد که رسالت حرفه‌ای ما است و به این طریق خودمان و حرفه خودمان را نجات بدهیم.

منبع: سازندگی