مطبوعات بر لبه پرتگاه

مطبوعات بر لبه پرتگاه
تاریخ انتشار : چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۸
محمد فاضلی*

شواهد نشان می‌دهد روزنامه‌ها بیشتر و مجلات شاید کمتر، نوعی اضمحلال و مرگ تدریجی را تجربه می‌کنند. سیاستگذار و حکمرانی که به ساختن جامعه‌ای توسعه‌ یافته، با شاخص‌های تمدن، دموکراسی و مبارزه با فساد و توسعه فرهنگی می‌اندیشد باید از شنیدن چنین گزاره‌ای نیز بر خود بلرزد و عمیق اندیشه کند.

آری، کم‌ و بیش ناقوس مرگ مطبوعات به صدا درآمده است. وضعیت به گونه‌ای است که یکی از روزنامه‌نگاران و استادان روزنامه‌نگاری می‌گفت همیشه تصورم این بود که در همین شغل روزنامه‌نگاری بازنشسته می‌شوم اما به نقطه‌ای رسیده‌ایم که ممکن است همین چند ماه مانده تا بازنشستگی را هم نتوانم با این شغل سر کنم. چند فرضیه و تحلیل که در خلال گفت‌وگوهایی که با شماری از روزنامه‌نگاران به آنها رسیده‌ام و بر مرگ تدریجی مطبوعات دلالت می‌کنند به شرح زیر است.

اول. نظام صدور مجوزهای مطبوعاتی در کشور، عقب‌مانده و نامتناسب با روح زمان است. تصور کنید که تیراژ برخی روزنامه‌های کشور بین چهار تا ۱۰ هزار نسخه است. گاه تا نیمی از این تیراژ هم در باجه فروش نمی‌رود. بخش عمده‌ای از تیراژ باقیمانده فقط در تهران مصرف می‌شود. این بدان معناست که روزنامه باید برای انتشار متونی که حداکثر بین دو تا پنج هزار خواننده دارد، مجوز بگیرد و سردبیر و مدیر مسئول برای انتشار متن‌هایی که نامناسب تشخیص داده شوند، راهی دادگاه شوند. حکایت مجوز گرفتن و دادگاه رفتن برای نوشته‌ای که حداکثر پنج تا ده هزار تیراژ دارد در حالی است که نویسندگان متن‌های تلگرامی و اینستاگرامی گاه مخاطبان میلیونی و چند صد هزار نفری دارند، بدون مجوز گرفتن و دادگاه رفتن. یعنی در روزنامه نوشتن، در واقع انتخابی غیرعقلانی و پرهزینه است. نتیجه چنین وضعیتی آن است که فضای مجازی – با محدودیت‌های کمتر و با پرداختن به مسائلی که خواننده بیشتری جذب می‌کند – رقیب جدی فضای مطبوعاتی کشور می‌شود و بتدریج روزنامه‌ها مرجعیت خود را در اطلاع‌رسانی از دست می‌دهند.

دوم. مجموعه‌ای از ناامنی‌های شغلی، سیاسی و حتی امنیتی روزنامه‌نگاران را تهدید می‌کند. روزنامه‌نگاری اگرچه هنوز در بین برترین رشته‌های علوم اجتماعی و ارتباطات جا دارد اما آن‌قدر شغل ناامن، پرخطر و بی‌ثباتی هست که برترین‌هایی که بتوانند در عرصه‌های دیگر زندگی خود را تأمین کنند دست به این کار نزنند. نتیجه این وضعیت، توسعه حضور افرادی در این عرصه است که الزاماً آموزش‌های روزنامه‌نگاری ندیده‌اند و به‌دلیل خطرات و ناامنی‌های آن، هم به‌صورت حرفه‌ای مشغول روزنامه‌نگاری نمی‌شوند و هم به احتمال زیاد برای مدت طولانی در این حرفه باقی نمی‌مانند. بدیهی است که خروجی روزنامه‌نگارانه این نوع روزنامه‌نگاران کمک شایانی به کیفیت روزنامه‌نگاری و حفظ جایگاه آن در نزد مردم نمی‌کند.

سوم. قیمت کاغذ بر اثر جهش‌های تورمی بشدت افزایش یافته است. روزنامه‌ای نظیر همشهری که زمانی به تیراژ بین ۴۰۰ تا ۷۰۰ هزار نسخه نیز می‌رسید و ضمیمه آگهی‌های آن به چند صد صفحه هم رسیده بود، امروز با تیراژ تا ۷۰ هزار نسخه منتشر می‌شود و تیراژ زیر ۲۰ هزار نسخه را نیز تجربه کرده است. تیراژ در مطبوعات را دیگر بازار یا سلیقه مخاطب تعیین نمی‌کند بلکه مقدار کاغذ در دسترس مطبوعات است که تعیین‌کننده تیراژ است.

تصور کنید روزنامه‌ای با مثلاً هزار یا چند صد نفر کارمند بخواهد با تیراژ ۷۰ هزار نسخه‌ای اداره شود. نزدیک به ۵۰ درصد قیمت روزنامه در زنجیره پخش توزیع می‌شود. بخشی از تیراژ به فروش نمی‌رود و در نهایت این چنین روزنامه‌ای باید با درآمد حاصله از فروش ۳۰ تا ۳۵ هزار روزنامه اداره شود. مطبوعاتی که تیراژ کمتری دارند، وضعیت بدتری نیز خواهند داشت.

نتیجه طبیعی این وضعیت آن است که پایین آمدن تیراژ سبب دور شدن آگهی‌ها از روزنامه نیز می‌شود. این واقعیت را هم باید در نظر داشت که سایت‌های تبلیغاتی اینترنتی نظیر دیوار یا شیپور نیز در چهار سال گذشته به رقیب جدی آگهی‌های روزنامه‌ها تبدیل شده‌اند.

حال و روز مطبوعاتی را تصور کنید که از سویی رقبایی سرسخت نظیر سایت‌های اینترنتی دارند و از طرفی با گرانی کاغذ و هزینه‌های ناشی از تورم که بر دستمزدها، هزینه انتشار و سایر ملزومات تحمیل می‌شود، قرار است خودشان را اداره کنند و در محیطی بی‌ثبات و ناامن هم زیست می‌کنند.

چهارم. فقدان قانون کپی‌رایت در ایران نیز بر مشکلات روزنامه‌ها افزوده است. روزنامه‌ها مالک مطالب تولیدی روزنامه‌نگاران نیستند و فقدان کپی‌رایت سبب می‌شود مطالب تولیدی روزنامه‌ها، تغذیه‌کننده خبرگزاری‌ها و سایر بازنشرکننده‌های اخبار و مطالب ایشان در فضای مجازی باشند. برخی روزنامه‌ها تلاش کردند تا در فضای مجازی برای خود کسب‌وکار راه بیندازند اما این نیز عملاً به شکست انجامیده و در رقابت برای کسب مخاطب، حتی برخی روزنامه‌ها ارائه نسخه مجازی خود را نیز رایگان ساخته‌اند. این وضعیت نیز بر فشار مالی علیه روزنامه‌ها افزوده است.

پنجم. از دست رفتن تیراژ روزنامه‌های پرمخاطب، باجه‌های روزنامه‌فروشی را از مخاطب خالی می‌کند. روزنامه‌های پرتیراژ و دارای مخاطب زیاد دو وظیفه جانبی هم انجام می‌دهند. اول، مخاطب را پای باجه می‌کشند و بنابراین روزنامه‌ای که چندصد هزار تیراژ دارد، چندصد هزار نفر را پای باجه می‌آورد و سبب می‌شود روزنامه‌ها و مجلات دیگر هم به مخاطب معرفی شوند. دوم، این گونه روزنامه‌ها روح روزنامه‌خوانی را در مخاطب زنده نگه می‌دارند. مرگ تدریجی روزنامه‌های بزرگ به معنای از دست رفتن هویت باجه روزنامه‌فروشی است. ایران هنوز کشوری نیست که روزنامه‌ها از طریق نظام پستی به دست مشترکین برسند و بنابراین باجه در آن جایگاه مهمی فراتر از جایی برای فروش روزنامه دارد. باجه روزنامه‌فروشی فضایی فرهنگی، جایی برای چشم‌چرانی روی تیترها و آشنا شدن با سایر مطبوعات است.

ششم. نظام آموزش و پرورشی که در آن عادات خواندن هر سال بیشتر تضعیف می‌شوند، دست در دست فضای مجازی که مردم را به کوتاه‌نوشته‌های زرد عادت می‌دهند، عادات خواندن روزنامه را از مردم می‌گیرد. نسل‌های جدید هر چه بیشتر با روزنامه‌خوانی بیگانه می‌شوند و محدودیت‌های بسیار مطبوعات که آنها را از هم‌سویی با خواست‌های نسل‌های جدید بازمی‌دارد بر شدت این عارضه می‌افزاید. مجموع این شرایط – که البته هر کدام جا دارد در قالب مطالعات دقیق‌تری به آنها پرداخته شود - روزنامه‌ها را به سوی پرتگاهی پیش می‌برند که در نهایت مجموع فشارهای مالی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را به حیات آنها وارد می‌کند. اینجاست که باید بجد نگران مطبوعات به‌عنوان یکی از ارکان دنیای مدرن، دموکراسی، شفافیت و مطالبه‌کنندگان پاسخگو بود. این وضعیت برای جامعه‌ای که خواهان ارتقا در عرصه‌های گوناگون است خطرناک جلوه می‌کند.

* عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی