ایران، امپراطوری چند زبانه

تاریخ انتشار : سه شنبه, ۲۱ شهريور ۱۳۹۶

مارشال مک لوهان ارتباط شناس برجسته کانادایی سال ها پیش بر اساس شیوه های ارتباطی، سه دوره تاریخی را با عنوان کهکشان های ارتباطی مطرح کرد.

از نظر مک لوهان انسان در طول تاریخ ابتدا در کهکشان شفاهی بود، بعد به کهکشان گوتنبرگ رفته و سپس به کهکشان مارکنی مهاجرت کرده است و این انسان سرانجام به جایی خواهد رفت که مک لوهان آن را دهکده جهانی نامیده است.

بر اساس این نظریه زندگی در هر یک از کهکشان ها کل جنبه‌های حیات بشر را دچار تغییراتی کرده است. در کهکشان شفاهی، دنیای هر فرد را حد و حدود شنوایی اش تعیین می کند و انسان این دوره، انسانی متکی به گوش است. با اختراع چاپ، کهکشان گوتنبرگ آغاز می شود، دامنه ارتباطات گسترش می یابد و امکان انتشار افکار و پیام ها و انتقال آنها به نقاط دور فراهم می آید. از نظر مک لوهان از قرن ۲۰ با کشف امواج الکترومغناطیس و رادیویی توسط مارکنی، ما وارد کهکشان سوم می شویم.

از آنجا که مک لوهان وقتی از تاریخ کهن جوامع در کهکشان شفاهی بحث می کند از تمدن‌های یونان و روم و مصر می گوید اما حتی اشاره ای به ایران نمی کند؛ دکتر محسنیان راد بر آن شد تا به بررسی و پژوهش تحولات پدیده ارتباطات در ایران بر اساس این نظریه بپردازد. حاصل این پژوهش هفت – هشت ساله، امسال در آستانه نمایشگاه بین المللی کتاب تهران در مجموعه ای سه جلدی با عنوان «ایران در چهار کهکشان ارتباطی» و با زیر عنوان «سیر تحول تاریخ ارتباطات در ایران، از آغاز تا امروز» از سوی انتشارات سروش منتشر شد.

محسنیان راد در این کتاب نظریات جدیدی مطرح کرده است؛ این استاد و پژوهشگر ارتباطات از کهکشان دیگری به نام کهکشان «دارمانی» سخن می گوید و با ارائه مستنداتی بیان می کند که ایران پس از کهکشان شفاهی ــ از ? ???تا ? ??هزار سال پیش ــ وارد کهکشانی به نام دارمانی شده که حدود ? ??هزار و ? ????سال در آن بوده‌ایم و از آنجا به کهکشان گوتنبرگ رفته است.

«دارمانی» برگرفته از نام داریوش هخامنشی و مانی، پیامبر ایران باستان است که به اعتقاد نویسنده نقش موثری در ایجاد این کهکشان داشته اند. از نظر او داریوش در مقطعی از حکمرانی اش نیاز پیدا می‌کند تا پیام ها را به سرعت در سرزمین تحت حاکمیت خود انتقال دهد و برای این کار سیستمی را ابداع می کند. ایرانیان بر فراز کوه ها و تپه های بلند، آتش هایی با نور قرمز و سفید روشن می کرده اند که هر آتش با استفاده از رموز خاص و از قبل تعیین شده، پیام را به آتش بعدی می رسانده و به این ترتیب تا صبح پیام به سراسر سرزمین ایران می‌رسیده است. از سوی دیگر محسنیان با ارائه یک سند می گوید چاپ، اولین بار در ایران و توسط مانی اختراع شده، بر خلاف نظر غالب که می گویند صنعت چاپ اولین بار در چین اختراع شده است.

کتاب «ایران در چهار کهکشان ارتباطی» را همه می‌توانند بخوانند. یک استاد ارتباطات، یک مردم شناس، یک جامعه شناس یا حتی یک فرد عادی و جالب اینجاست که این کتاب برای تمام این اقشار حرف جدیدی برای گفتن دارد.پ

آنچه می‌آید گزیده‌ای از گفت وگوی کتاب هفته با دکتر مهدی محسنیان راد درباره‌ی این کتاب است:

 

ظاهرا شما برای بررسی تحولات ارتباطات در ایران، از محققان دیگر رشته ها نیز کمک گرفته‌اید؛ همینطوره؟!

در پایان فصل ۱۳ کتاب درباره نحوه نگارش کتاب توضیح داده‌ام و گفته‌ام که من اصلا مورخ نیستم و تحصیلات دانشگاهی در این حوزه ندارم، بنابراین قصد من انجام یک کار تاریخ نگارانه به مفهومی که مورخان انجام می دهند نبوده است، بلکه خواسته ام با روش تحقیق کیفی که یکی از شاخه هایش تحقیق در مورد تاریخ است، پدیده ارتباطات در ایران را دنبال کنم.

از آنجا که چند نوبت هم درس روش تحقیق کیفی را در دوره دکترای ارتباطات و فرهنگ؛ تدریس کرده بودم، زمینه نظری قبلی را برای به کارگیری این روش داشتم. بنابراین رابطه من با دیگر محققان مثلاً در مورد زبانی که داریوش به کار می گرفته یا شیوه مخابره مورسی که مردم آن دوره داشته اند یا در موارد دیگر، همه و همه نتیجه اجرای توصیه های روش تحقیق کیفی است. من بر اساس سوالاتی که در ذهنم طرح می شد، به سراغ رشته های دیگر می‌رفتم و از محققان دیگر کمک می گرفتم تا به نتایجی دست یابم که در کتاب مشاهده می کنید.

 

شما نظریه جدیدی را مطرح کرده اید که بیان می‌کند در کنار سه کهکشان شفاهی، گوتنبرگ و مارکنی که مک لوهان مطرح کرده است، در ایران بین کهکشان اول و دوم کهکشان دیگری به نام دارمانی(برگرفته از نام داریوش و مانی به عنوان مخترعان این کهکشان) وجود داشته است. در همین بخش با ارائه اسنادی بر خلاف نظر غالب، گفته اید که چاپ برای اولین بار در ایران و توسط مانی اختراع شده است. با این وجود آیا بخش هایی از کهکشان دارمانی با کهکشان گوتنبرگ ارتباط ندارد؟ به عبارت دیگر می توان از نظر تاریخی آغاز کهکشان گوتنبرگ را – البته نه با این عنوان- به عقب برد.

سوال هوشمندانه‌ای است، فرض کنید من فقط می خواستم ثابت کنم – آنگونه که کوشش کرده‌ام این کار را انجام دهم – که چاپ در دوران مانی پیامبر وجود داشته و اگر فقط می گفتم در کهکشان دارمانی چاپ در ایران اختراع شده و ما فقط پدیده چاپ را داشته ایم، به گفته شما کهکشان گوتنبرگ از ۱۴۵۳ میلادی به ۲۰۰ میلادی کشیده می‌شد. اما مساله مهم‌تر از موضوع اختراع چاپ در کهکشان دارمانی، برج های انتقال پیام است. در اینجا با استفاده از فرمول مک لوهان توضیح دقیق‌تری درباره تغییر کهکشان ها می دهم. مک لوهان کهکشان شفاهی را جایی می دانست که دنیای طبیعی ساکنان آن را حد و حدود شنوایی آنها می‌ساخت و آنان انسان هایی متکی به گوش بودند و تلاشی برای استفاده از حس بینایی نمی کردند.

مک لوهان وقتی به کهکشان گوتنبرگ می رسد جمله جالبی دارد که می گوید، فناوری چاپ توانست حس بینایی را امتداد بخشد و با اختراع رادیو که کهکشان سوم (مارکنی) شروع می شود، گویی پیام را سوار بر چرخ به مسافرتی دورتر منتقل می‌کنند. بنابراین آنچه در کهکشان دارمانی اتفاق افتاده، ترکیب این دو است. یعنی وقتی در دوره داریوش از بالای آن برج ها از آغاز شب با استفاده از آتش مخابره پیام شروع می‌شده، پس پیام سوار بر چرخ حرکت می کرده و به نقاط دورتری منتقل می شده است؛ همان پدیده ای که در کهکشان مارکنی می بینید. به این خاطر کهکشان دارمانی یک کهکشان مستقل در ایران است. نه کهکشان گوتنبرگ است و نه مارکنی، بلکه پدیده ای است با بعضی از خصلت های این دو کهکشان.

 

با توجه به اینکه دوران کهکشان دارمانی بعد از کهکشان شفاهی فرا می‌رسد، می‌توان گفت شکل کهکشان شفاهی در ایران با دیگر کشورها مثلا اروپایی ها که مک لوهان تحقیق خود را بر اساس آنها انجام داده، متفاوت است؟

فصل اول جلد اول این کتاب یعنی کهکشان شفاهی در ششمین سال نگارش کتاب نوشته شده است یعنی چنین نبوده که مساله را مثل یک قصه از ابتدا روایت کنم. وقتی این فصل را در سال ۱۳۸۳ به پایان بردم، دو – سه پدیده سخت مرا به فکر فرود برد؛ یکی پاکت های سفالی قبل از اختراع خط بود که ما از طریق آنها و قبل از اختراع خط، پیام را به راه دور منتقل می کردیم، دوم آنچه در چغازنبیل می گذشته است و افراد مهرهایی را بر کف دستشان حرکت می دادند و با هر بار حرکت مهر بر کف دست، نوشته روی مهر یک بار از سوی عبادت کننده، خطاب به خداوند قرائت می شد، اینها پدیده های جالبی بود که در کهکشان شفاهی دیده شده اما فقط وقتی می‌توان گفت شکل کهکشان شفاهی در ایران متفاوت بوده که ثابت شود این کهکشان در سایر نقاط ایران هم دنبال می‌شده و مسلماً کشف و اثبات این نکته تحقیقات جدیدی را طلب می کند. فرضیه ها و دستاوردهایی که در کتاب ارائه شده برای آیندگان و دیگران جای کار و پژوهش بسیار دارد.

چرا باید وضعیت ایران را با همه پیشینه فرهنگی و تمدنی و رویدادهایی که بر آن رفته با مدل مک لوهان تطبیق داد، علت اصلی این مساله یک مشابهت جهانی است؟

من پس از حدود شش سال و نیم کار ناپیوسته، نگارش کتاب «ارتباط شناسی» را در سال ۱۳۶۷ به پایان بردم. در فصل آخر کتاب «ایران در سه کهکشان ارتباطی» این بحث را مطرح کرده‌ام که مک لوهان نمی‌دانسته در جهان جامعه ای وجود داشته که از کهکشان شفاهی گذشته و در کهکشان گوتنبرگ چونان یک قهوه خانه میان راه، توقف کوتاهی داشته و بعد به کمک پول نفت یکسره به کهکشان مارکنی رفته است؛ کشوری که طی این مسیر به این شکل متفاوت، وضعیتی را در آن ایجاد کرد که ممکن بود در صورت سیر طبیعی مسیر به آن برسد.

پس از انتشار کتاب همزمان با مدل منبع معنی، گاهی این بحث در سمینارها، محافل و نوشته‌های دیگر مطرح می‌شد که یکی از مشکلات ما در متون چاپی در ایران، توقف قهوه خانه‌ای و بین‌راهی در کهکشان گوتنبرگ است. همین امر باعث شد به این باور برسم که طرح این بحث در ذهن من پیش زمینه داشته و من به همین دلیل خطاب به مک لوهان گفته ام که ما کمی فرق می کنیم؛ پول نفت ما را اینگونه عبور داد!

بنابراین وقتی نگارش این کتاب را شروع کردم نه قصد داشتم نام آن را «ایران در چهار کهکشان ارتباطی» بگذارم و نه قصدم این بود که کهکشان چهارمی را مطرح کنم. بلکه نیت اصلی‌ام این بود که با همان نگاهی که در ارتباط شناسی به تاریخ تحول ارتباطات در ایران پرداختم، از ابتدا روی این مسیر کار کنم و کتابی در این باب تألیف کنم که جای آن را خالی می دیدم. در واقع همان روش تحقیق کیفی و همان کار مرا به این نتیجه رساند که درست است که ما از کهکشان گوتنبرگ مثل یک قهوه‌خانه بین راه گذشتیم اما یک کهکشان دیگر را در این میان داشتیم که نه کهکشان شفاهی بوده با خصلتی که مک لوهان از آن یاد می‌کند و نه کهکشان گوتنبرگ، بلکه چیزی مجزا از آنهاست. در واقع در این نقطه بود که از ورای دریچه نظریه سه کهکشان ارتباطی مک لوهان، به این پدیده نگاه کردم.

آیا می‌توان دارمانی را تلفیقی از کهکشان های شفاهی و گوتنبرگ دانست؟

نه. این را یک تلفیق نمی بینم. بیان یک نکته شاید سوال شما را پاسخ دهد و آن اینکه وقتی یک جامعه از کهکشان گوتنبرگ به مارکنی می رفته، چنین نبوده که برای همیشه از کهکشان گوتنبرگ خداحافظی کند، در واقع آن جامعه در عین حیات در کهکشان گوتنبرگ، کهکشان جدید را هم تجربه می کرده است. شاید به همین دلیل است که مک لوهان پس از سه کهکشان، عصر دهکده جهانی را مطرح می کند و در دهکده جهانی دیگر ماهیت ارتباطات مطرح است نه فناوری‌ها. علت اینکه در کهکشان دارمانی رد ماندگاری کهکشان شفاهی را می بیند این است که در امتداد هم بوده اند. بنابراین چنین نیست که شما شیوه هایی را که در کهکشان شفاهی داشتید رها کنید، همانطور که در رفتن از کهکشان گوتنبرگ به مارکنی گوتنبرگ را رها نمی کنید.

در دوره حکمرانی داریوش شیوه اطلاع رسانی مدرن و روزنامه‌هایی به سه زبان وجود داشته است، بنابراین تصور می‌شود اتفاقاتی که در گذشته رخ داده و زمینه‌هایی که در دوره‌های قبل یعنی کهکشان شفاهی فراهم شده، این شیوه اطلاع رسانی را موجب شده است.

شما در جایی گفته اید که خط داریوش برای این فراموش شد که خط مردم نبود. آیا در آن دوره، پادشاهان به خط دیگری می نوشتند یا مردم خطی نداشتند. اصلا ارتباطات در آن زمان چگونه رخ می داده است؟

کتیبه های دوره هخامنشیان در تخت جمشید و بیستون چند زبانه است چون ایران، یک امپراطوری چند زبانه بوده است؛ یعنی افرادی که شب ها بالای برج ها در مسافت ۲۴۰۰ کیلومتری می ایستادند، پیام های داریوش را فقط با نور قرمز و سفید آتش می‌گرفتند و می‌فرستادند چون زبان‌ها بسیار متنوع بوده است. اما برای این سوال که چرا این خط از بین رفت مورخان پاسخی دارند و ما هم برای پاسخ به آن، باید به روش کیفی خود، این موضوع را بررسی کنیم اما در کتاب توضیح داده شده که حمله اسکندر به ایران، اقامت سلوکیان به مدت ۱۰۰ سال در ایران و بعد حکومت ساسانیان که آثار اشکانیان را به شدت نابود کردند، همه و همه در نابودی و فراموشی این شیوه ارتباطی موثر بوده و موجب شده قبل از اینکه این آثار به همگان آموزش داده شود به فراموشی سپرده شوند.

در کهکشان دارمانی بیان می کنید که برای اولین بار مانی به صنعت چاپ دست پیدا می کند اما کتاب های او سوزانده می شود. چرا مانی در آن زمان، مانند دوره‌ای که چاپ در چین اختراع و اعلام شد، چاپ را در ایران اعلام و معرفی نکرد؟

یکی از مهم ترین تفاوت هایی که ما با چین داشته ایم و به استنباط من باید روی آن کار شود این است که چین یک مسیر طبیعی تاریخی را طی کرد، اما ما دچار مشکلات اساسی شدیم. حمله اسکندر به ایران و آنچه اسکندر و بازماندگانش در ۱۰۰ سال حکومت در ایران انجام دادند، اتفاقی است که شبیه آن را در چین نداریم.

حمله مغول به ایران نوعی اضمحلال تمدنی را به بار آورد که مشابه آن در چین رخ نداده است. در واقع کتاب سوزی‌های متعددی که در ایران صورت گرفته و حملات تمدنی مختلفی که به این کشور می‌شد، موجب شده بخش زیادی از میراث فرهنگی نرم افزاری ما از بین برود.

می خواهم این طور نتیجه بگیرم که ممکن است مانی اختراع خود را اعلام کرده باشد اما سندی از آن برای ما باقی نمانده باشد. سند دیگری که از نظر تاریخی به ما نزدیکتر است، ماجرای حمله محمود افغان به ایران است.

من معقتدم به رغم اینکه به پادشاهان صفوی توصیه می‌شده که ماشین چاپ را به کشور وارد کنند، اما آنها تمایلی به این کارنداشته‌اند؛ چرا که سیستم ارتباطی تبلیغاتی دوره صفویه به همان شیوه موجود می‌توانسته موفق باشد. حزین اصفهانی در یادداشت‌هایش نوشته که به هنگام محاصره اصفهان توسط افغان ها، کتاب‌هایی را از بین برده است که مبادا وقتی اصفهان تسخیر شد، محمد افغان آن آثار را ببیند و موجب اختلال در آنها شود. بدون شک وقتی بخواهیم به جای سیصد سال، از هزار سال پیش حرف بزنیم، احتمال وقوع این نابودی نرم افزاری بیشتر می شود.

در این کتاب ، آنجا که درباره رودکی و فارابی صحبت شده، احساس می شود این افراد از نظر شیوه های ارتباطی، ویژگی های خاصی داشته‌اند.

بله و افراد دیگری مثل مولوی و شمس، مثل سعدی و حافظ و مثل فردوسی.

شکل و شیوه ارتباطی آنها در آن دوره نسبت به دیگران و حتی شارعان و علما، چه تمایزی داشته که مورد توجه یک محقق ارتباطات قرار گرفته است؟

شما اگر یک تکه سنگ را به یک شیمیدان بدهید و او از پشت فریم و چارچوب دانش شیمی به آن نگاه کند، چیزهایی به دست می آورد و اگر آن را به یک فیزیکدان، مهندس، هنرمند و ... بدهید، هر کدام نتایج متفاوتی به دست می آورند. در واقع آن فریم و چارچوب نگاه به پدیده ها سبب می شود که بخشی از اطلاعات را کسب کنید و بخشی را از دست بدهید. من از دریچه ارتباطات به این موضوع نگاه کرده ام. بنابراین وقتی من از چارچوب ارتباطات به سعدی و فردوسی نگاه کردم، چیزهایی دیدم که احتمالا دیگران ندیده اند و این باعث شده که شما وقتی مطالب مربوط به این افراد را در کتاب می خوانید، احساس کنید با اینکه آنها را می شناسید، با چیزهای جدیدی درباره آنها مواجه شده اید.

مثلا می بینیم که رفتن شمس از پیش مولوی- وقتی برای آخرین بار می رود و دیگر باز نمی‌گردد- برای او و همسرش یک اتفاق تلخ است. پس این منظر تازه سبب می‌شود، مکالمه آن روز شمس با همسرش و اتفاقی که آن روز می‌افتد و از دید دیگران اهمیتی نداشته، با میکروسکوپ من بزرگ دیده شود و حتی شاید برای خواننده قانع کننده باشد که رفتن شمس از پیش مولوی به آن اتفاق بر می‌گردد.

شما در چند مورد به این نکته اشاره کرده اید که حکومت های مختلفی که به جزئیات وقایع توجه می کنند. ماندگار می شوند و آنها که این توجه را ندارند پس از مدتی کنترل امور از دستشان خارج می شود. مثل سه برادر دیالمه که اداره سرزمین های اسلامی را به دست گرفتند.

سه برادر دیالمه اداره سرزمین های اسلامی را که تا آن زمان به وسیله خلیفه اداره می شد، به دست گرفتند. یکی در ری، یکی در شیراز و دیگری در بغداد. در آن دوران بعد مسافت این شهرها از هم چیز کمی نبود. من در کتابم دو روش ارتباط یعنی پیک‌های تیزپای و کبوتر نامه‌بر را مطرح می کنم و اسناد کافی ارائه ‌می دهم و می گویم این ارتباط مستمر می تواند موثر باشد. سندی را نشان می دهم که عضدالدوله هر روز صبح منتظر بوده تا پیام پیک‌هایی را که می رسند، بررسی کند. اینکه امروز می گوییم اطلاعات، ثروت و سرمایه است و با اطلاعات می توانیم برای بقای خود تلاش کنیم، در واقع این مساله به همین میزان در قرون گذشته نیز حائز اهمیت بوده است.

شما می گویید ایران توقف کوتاهی در کهکشان گوتنبرگ داشته است؛ آیا با توجه به کهکشان دارمانی، می‌توان این نظر را تعدیل کرد و گفت ایران توقف طولانی‌تر در چاپ داشته است؟

نه. چون در هر دو مقطع از جریان بریده می شود. محمود افغان مقطع چاپ گوتنبرگی را در ایران می سوزاند و دولت ساسانی، یا مغان زرتشتی هم چاپ مانی را می سوزانند و عملا نمی‌گذارند جامعه به صورت حیات اجتماعی در این کهکشان زندگی کند.

 

مستندات کهکشان دارمانی را چگونه قرار است برای افراد سایر نقاط جهان که پذیرفته اند چاپ باید حتما از گوتنبرگ شروع شود، مطرح می کنید؟

این کتاب دو شبه نظریه دارد؛ یکی اینکه کهکشان ها چهار تا بوده‌اند و دیگر اینکه ما بعد از دهکده جهانی به بازار پیام خواهیم رفت. خوشبختانه نظریه بازار پیام در پنج، شش سال گذشته، در بیرون از ایران انعکاس خوبی داشته و پیش از اینکه به فارسی منتشر شود، به زبان های دیگر انتشار یافته است. اما در مورد کهکشان چهارم تاکنون هیچ مطلب و مقاله‌ای بیرون از ایران منتشر نشده است و باید همتی باشد تا این کتاب به دیگر زبان‌ها هم ترجمه شود. وقتی نظریه بازار پیام را در اسپانیا مطرح کردم پروفسوری از دانشگاه مادرید با من ملاقاتی داشت. در این ملاقات به او گفتم، این مقاله بخشی از یک کتاب است که در حال نگارش آن هستم، او بعد از مدتی برایم ایمیل فرستاد که با ناشری در اسپانیا صحبت کرده و ناشر حاضر است این کتاب را در حد ۲۵۰ صفحه منتشر کند. برای این کار دو مشکل وجود داشت؛ اول این که کتاب را به ۲۵۰ صفحه تبدیل کنیم و نکته دوم مشکل ترجمه از فارسی به اسپانیایی بود. بنابراین دیدم این کار زمان زیادی لازم دارد و ترجیح دادم اول روی نسخه فارسی کار کنم. در امضای قرارداد کتاب با انتشارات سروش هم، حقوق انتشار به زبان های دیگر را به سروش ندادم. با این نیت که اگر قرار شد کتاب به زبان های دیگر منتشر شود، بتوانم با استقلال روی آن کار کنم و تصور می کنم این کار باید انجام شود. حدود سه ماه قبل از اینکه به چاپخانه برود، دکتر معتمدنژاد با من تماس گرفت و پرسید، کتاب خلاصه انگلیسی دارد؟ گفتم: نه! گفت: وجود چنین خلاصه ای خیلی ضروری است. از طرفی مدیریت سروش در حال تغییر بود و من نگران بودم که تغییر مدیر عامل یک انتشارات دولتی می‌تواند انتشار کتابم را به تعویق بیندازد. بنابراین حدود ۲۵ روز، هر روز هشت ساعت کار کردم تا خلاصه‌ای از کتاب آماده و بعد ترجمه و ویرایش شود و این ترجمه انگلیسی کتاب سه ماه انتشار آن را به تعویق انداخت. به هر حال فکر می کنم ترجمه و انتشار این کتاب به زبان های دیگر یک ضرورت است تا از این طریق اطلاعات و مستندات آن به دیگران هم ارائه شود.

 

در بازار پیام، ارتباطات به چه صورت شکل می گیرد؟

در بازار پیام در آینده، ارتباط عمودی دیگر جایی ندارد. فرض کنید در اتحاد جماهیر شوروی سابق، مخاطب فقط در مقابلش رادیو و تلویزیون مسکو و روزنامه «پراودا» را دارد، او به تدریج در مقابل این رسانه‌ها منفعل می شود اما نمی‌توانیم به خاطر این انفعال بگوییم تزریق جواب نمی‌دهد، در واقع تزریق در حال انجام است. اما در بازار پیام، دیگر هیچ دولتی نمی‌تواند این کار را انجام دهد. در بازار پیام شما به گزینشگری تبدیل می‌شوید که می‌توانید هر کاری بکنید و دیگر منفعل نیستید. سخن از ۴۰ سال دیگر است که اگر با فردی عمودی حرف بزنید، دیگر گوش نمی کند و کانال را عوض می کند، بنابراین عقل سالم در بازار پیام می گوید اگر عمودی حرف بزنم گوش نمی کنند، پس عمودی حرف نمی زنم.

عقل سالم می گوید دست از ارتباط عمودی بردارید. مبنای نظریه بازار پیام، بازار سنتی است و من حاصل این مطالعات را از بازار آل بویه به دست آوردم. در بازار سنتی وقتی کالا مبادله می شود به حجم آن اضافه نمی شود. بعد از انقلاب صنعتی سعی شد بر تعداد مصرف کننده ها افزوده شود، کالاهای جدیدی با مد رایج روز عرضه می شد و مردم مصرف می کردند. اما در بازار پیام وقتی پیامی به شما فروخته می شود، حجم کالا (پیام) روز به روز افزایش می یابد در صورتی که مصرف شما محدود است، پس شما گزینش می‌کنید و فرصتی برای برقراری ارتباط دو سویه ندارید. اساساً در بازار پیام ارتباط دو سویه هم به آن شکل وجود ندارد.