کتاب صدایی که شنیده نشد، بخشی از تحقیقاتی است که در دههی ۵۰ شمسی با عنوان «طرح آیندهنگری» انجام شد. گذشت سالیان متمادی از زمان انجام این تحقیقات، ارزشهای آن را بیش از پیش آشکار کرد. این تحقیق از اولین نظرسنجیهای ملی در کشور است و اطلاعات منحصربه فرد تجربی از نگرش مردم در دههی ۵۰ شمسی بهدست میدهد و نشان میدهد که چگونه در زیر پوست جامعه، جریان دینی در حال رشد بود.
برای ما که در سالهای بعد از این تحقیق، شاهد انقلاب بودهایم، شاید جای شگفتی باشد که چگونه چنین علامتهایی دیده و صدای جامعهای که در این تحقیق پژواک یافته بود، شنیده نشد. این تحقیق هم از فضل تقدم در میان پیمایشهای اجتماعی برخوردار است و هم بهخاطر تصویری که از وضعیتِ نگرشیِ آن روزگار ارائه میکند، دارای اهمیت است. علاوه بر آن باید به پیوند دیدگاههای نظری و تحقیق تجربی اشاره کنیم که «آیندهنگری» به آن توجه جدی داشت.
اکنون که چهار دهه از زمان انجام این تحقیق میگذرد، در موقعیتی قرار داریم که با فاصلهی عاطفی به نتایج بنگریم و تفسیری دقیقتر از شیوهی واکنش ذهنی و رفتاری جامعه به «نوسازی» ارائه کنیم. توضیح یک حادثهی روی داده با استفاده از یافتههای یک پژوهش، تمرینی برای شیوهی خواندن پژوهش است. شاید این شیوهی بازخوانی در خود نکتههای آموزندهای داشته باشد که چگونه میتوان یافتههای یک تحقیق را تفسیر کرد و از انکار یا پذیرش کلی تحقیق پرهیز کرد و یافتههای ناسازگار با شناخت متعارف را جدی گرفت.
مجید تهرانیان از تهیهگنندگان اصلی نظرسنجی سال ۱۳۵۴ است. او که در تهیه و تدوین سوالها و نیز جمعبندی نتایج، شرایط سختی را پشتسر گذاشته است، پس از فراغت از همه این دردسرها نتیجه نظرسنجی خود را در یک جمله که ضمن سخنرانی بیان میکند، نشان میدهد. مضمون جمله او این است که جامعه سالهای اواسط دهه ۱۳۵۰ کاملا دوقطبی شد؛ یک قطب از تجدد میگفت و قطب دیگر از باورها و ارزشهای مخالف آن.
این دریافت را زمانی میتوان درک کرد که نظرسنجی در سالهایی انجام گرفته که اکثریت جامعه را روستاییان و حاشیهنشینان شهری تشکیل میدادهاند. قشری که هنوز ثروت حاصل از نفت، زندگی آنها را متحول نکرده و اقتصاد کشور به آنها پروبال نداده است. علاوه بر این فقدان امکاناتی چون برق، جاده و… روستاییان را از رادیو، تلویزیون، نشریات، سینما، تئاتر و… جدا نگه داشته است. چنین جمعیتی طبیعی است که نتوانند به عناصر دنیای مدرن نزدیکتر شوند. نظام سیاسی هم که نوع خاصی از مدرنیسم را جستوجو میکند به این موضوع توجهی ندارد و حتی در چارچوب ارزشها و باورهای خود سعی چندانی در همراهکردن حاشیهنشینان و روستاییان نمیکند. در نظرسنجی مجید تهرانیان و علی اسدی، پنج هزار تن از ایرانیان که ساکن ۲۳ شهر و ۵۲ روستا هستند، مورد پرسش قرار گرفتهاند. این درحالی است که از این پنجهزار تن، تنها ۳۴درصد از تلویزیون بهره بردهاند. بهعبارت دیگر درآمدهای هنگفت نفت حتی نتوانسته بود ۶۶درصد از این پرسششدگان را (درصدی که میتوان آن را تصویری از کل جامعه دید) صاحب تلویزیون کند. بهعبارت دیگر نظام سیاسی حتی برای پیشبرد ارزشها و باورهای مدرنی که خود به آن معتقد بود، اقدام خاصی به انجام نرساند. اما یک نکته را نباید از نظر دور داشت؛ حتی آن بخش از تلاشهایی که صرف مدرن کردن جامع میشد، باورها و ارزشهای جامعه را چندان مورد توجه قرار نمیداد و صرفا با تکیه بر رفتارهای عاری از باورهای نهادینه شده، پیش میرفت. یکی از بخشهای مهم نظرسنجی، پرسش از مذهب، نهادهای مذهبی و باورهای دینی است. گرچه نظام سیاسی سعی بر آن داشت تا در چارچوب مدرنیسم، دست به نوسازی، از آن قسم که با ارزشها و نمادهای مورد نظر خود هماهنگ و همراه باشد، بزند و دامنه این تغییر را به نهادهای اجتماعی، دینی و نیز رفتار افراد بکشاند اما جامعه ماهیت و هویت دیگری داشت. نظام سیاسی با استناد به برخی شواهد اجتماعی، خود را موفق میدانست اما نظرسنجی مجید تهرانیان و علی اسدی تصویر دیگری پیشرو قرار میدهد.
تعداد مساجد تهران در فاصله سالهای۱۳۴۰ تا ۱۳۵۴ پنجبرابر شده بود. این مسئله زمانی معنا مییابد که متوجه باشیم دولت، مشارکتی در ساخت آنها نداشت و کمکی در این زمینه نمیکرد. در واقع صرفا انگیزهها و باورهای مذهبی مردم بود که باعث چنین کنشی میشد؛ افزایش تعداد مساجد صرفا در افزایش اماکن مقدس معنا نمییابد و حکایت از گسترش روح مذهب و عمیقتر شدن هویت مذهبی دارد. این نکته در بخشهای دیگر نظرسنجی هم خود را نشان میدهد. ۸۳ درصد مردم گفتهاند همیشه نماز میخوانند و تنها ششدرصد اظهار کردهاند هیچگاه نماز نمیخوانند. وقتی این موضوع را کنار مولفههای دیگری چون میزان استقبال از مساجد قرار دهیم، مشخص میشود که مذهب مورد نظر مردم با آنچه نوسازی بهمعنایی که نظام سیاسی در نظر داشت، متفاوت است.۳۶درصد نمازخوانان گفتهاند که هر روز به مسجد میروند و ۷۸ درصد آنها نیز گفتهاند که دستکم هفتهای یکبار به مسجد میروند. تا اینجا هم میتوان چنین توجیه کرد که نماز خواندن در مسجد میتواند امری کاملا فردی و بهدور از رویکردهای اجتماعی باشد؛ همان که نوسازی از سوی نظام سیاسی مبلغ آن بود. اما زمانی که نظرات پاسخدهندگان را در مورد موضوعات دیگر واکاوی میکنیم نشان میدهد، مذهب موردنظر مردم چارچوبهای فردی را میشکند و وارد عرصههای جمعی میشود. وقتی از دانشگاهیان و نخبگان (در بخش تحقیق سرشناسان) سؤال میشود «عقیده شما در مورد تقویت اصول فرهنگی بر مبنای صرفا تعالیم اسلام چیست؟» ۶۲درصد جوانان موافقت خود را با این گزاره اعلام میکنند.
گرچه تنها ۲۹درصد از سرشناسان و مسئولان موافق این گزاره بودهاند، اما مهم اینجاست که نیروی محرک جامعه و محور حرکتهای سیاسی و اجتماعی جامعه، جوانان، دین را وارد حوزههای جمعی کردند و بر آن باورند که فرهنگ جامعه بهعنوان عرصه عمومی، باید «صرفا تعالیم اسلام» را مبنای خود قرار دهد.
در واقع این پژوهش نشان میدهد که جوانان و نخبگان دانشگاهی، دین را برخلاف مدرنیزاسیون موردنظر نظام سیاسی که امری کاملا شخصی میخواسته، از مذهب بهعنوان مبنای حرکتهای جمعی یاد میکند. نتیجهگیری تهرانیان و اسدی بهعنوان گردانندگان اصلی این نظرسنجی مؤید همین نکته است که رشد شتابان و نامتوازن، جامعه را از وضعیت سنتی خود که متکی بر اقتصاد کشاورزی بود به سوی جامعهای با اقتصاد صنعتی تغییر میداد اما سرعت تغییرات چنان زیاد بود که بخش وسیعی از مردم و نخبگان نمیتوانستند با محیط تازه و ارزشهای پدیدار شده همدلی پیدا کنند. در چنین شرایطی، میل فزاینده به مذهب بهعنوان محل اتکایی در جامعه افزایش یافت.
نکته مهمی که در این پژوهش وجود دارد رویکرد و حساسیت سیاسی جامعه آماری است. وقتی افراد در برابر این پرسش قرار میگیرند که «اگر جای نخستوزیر بودید چه میکردید؟» جواب سیاستگریزی میدهند. تنها ۲درصد به مسائل سیاسی و حل مشکلات مربوط به عرصه سیاست اشاره میکنند و بخش بزرگی از پاسخدهندگان مسائلی چون برق و گاز را هدف قرار میدهند.
به این ترتیب، جامعه آماری، رغبت چندانی به سیاست نشان نمیدهد اما چه اتفاقی میافتد که سهسال پس از این نظرسنجی ناگهان با جامعهای سیاسی مواجه میشویم؟ دلیل این مسئله در همان تقابل مدرنیزاسیون با رویکرد مردم است که به آرمانهای مذهبی گرایش دارند و معتقدند تعالیم اسلام باید مبنای حرکتها و برنامهریزیهای فرهنگی باشد. شکافی که روزبهروز عمیقتر میشود و تبدیل به تضادی گسترده و ریشهای میان تقاضای عمومی و رفتار نظام سیاسی میشود. مردم، فرهنگ را براساس مذهب میخواهند و حکومت بر آن است مدرنیزاسیون خاص خود را بر فرهنگ حاکم کند. این تقابل با گذشت زمان از مقابله فرهنگی به مبارزه سیاسی تغییر ماهیت میدهد. حکومت برای حاکمکردن ارزشهای خود باید ارزشهای مذهبی ناهمسو با نظام خود را کنار بگذارد؛ درحالیکه اکثریت جامعه رو به این باورها دارند. به همین جهت است که در ادامه این تقابل، مشکلات اساسی مردم یعنی برق و گاز و… تبدیل به مشکل فرهنگی و سپس سیاسی میشود. درست از همینجاست که نام کتاب بامسمی میشود؛ صدایی که شنیده نشد.
نظام سیاسی آن دوران بهدلیل ساختار تمرکزگرای خود معمولا بهصورت شخصی تصمیم میگرفت و برنامهریزی میکرد و در این شکل از کار، تحقیقات و پژوهشهای علمی نمیتوانستند مورد اعتنا باشند. شاید بهتر است گفته شود ساختار حکومتی هم با وجود ظواهر مدرن و تأثیرپذیری از نمادهای مدرن، ذاتاً سنتی، بهمعنای غیردموکراتیک بوده است.
صدایی که شنیده نشد حاصل تحقیق دو استاد بزرگ فقید مجید تهرانیان و علی اسدی است که به کوشش عباس عبدی و محسن گودرزی تهیه و برای پنجمین بار توسط نشر نی به قیمت ۲۶ هزار تومان منتشرشده است.
نویسندگان: علی اسدی - مجید تهرانیان