متن و فرامتن یک عکس دردسرساز

متن و فرامتن یک عکس دردسرساز
تاریخ انتشار : جمعه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۰
داریوش عباسی

شهریور ۱۳۲۰، یکی از ایام تلخ در تاریخ معاصر ایران است. ۸۰ سال پیش، در بحبوحه جنگ جهانی دوم، متفقین که ناخرسند از اعلام بی طرفی ایران در این اشوب بین المللی بودند، به خاک ما حمله کردند و اینجا را به اشغال نیروهای نظامی خارجی درآوردند.

رضاشاه، بخاطر فشار وارده از سوی متفقین و نارضایتی آنها از بی طرفی ایران که به سود متحدین تمام می شد، به نفع پسرش محمدرضا، کناره گیری کرد وبه ناچار، تن به تبعیدی ناخواسته به خارج از کشور داد.

دولتهای متفق، چشم به راه آهن سراسری داشتند که جنوب به شمال ایران را به هم متصل می کرد و بهترین موقعیت برای کمکهای تسلیحاتی و پشیتبانی به شوروی برای شکست هیتلر بود و رضاشاه، سالهای سال برای تکمیل این شریان مهم ارتباطی، تلاش زیادی کرده بود. این کار تنها با دخالت آشکار و سقوط حاکمیت ملی، ممکن بود و برای این هدف، کشور را تسخیر کردند.

۲ سال بعد، تهران میزبان ۳ رهبر بزرگ دنیا یعنی روزولت، چرچیل و استالین بود تا آینده جنگ و اشغال ایران با حضور برندگان اصلی جنگ جهانی دوم تعیین تکلیف شود. اما چرا محل اجلاس ایران شد؟ به این دلیل که استالین به عنوان یکی از بزرگترین دیکتاتورهای تاریخ، نمی خواست از مسکو دور باشد و از پرواز طولانی مدت هم ترس داشت. برای همین، ایران تحت اشغال و سفارت اتحاد جماهیر شوروی به عنوان محل این اجلاس تعیین شد.

سوای از این دخالت تمام عیار در سقوط پهلوی اول که مورد انتقاد است، اجلاس تهران تلخی دیگری هم داشت. این اجلاس در حالی برگزار شد که این رهبران حتی دولت ایران را مطلع نکردند که قرار است به تهران بیایند و در سکوت خبری و بدون اطلاع رسانی، وارد پایتخت شدند و سه روز هم در ایران بودند.

شاید این سئوال پیش بیاید که چرا حالا باید به این اتفاقات اشاره کرد و اساسا این موضوع، با وضعیت امروز وطن که درگیر دردهای فراوان نظیر شیوع کرونا و کم آبی و تورم و .... دارد، چه قرابت و همخوانی دارد؟

چند روز پیش بود که سفیر جدید انگلیس به تهران آمد و با انتشارنطقی به زبان فارسی در شبکه های اجتماعی، از آغاز فعالیتش در ایران گفت. سوای از این تغییر و تحول، او با رفتن به سفارت روسیه در تهران و دیدارش با سفیر، یک بمب خبری را در این روزهای خاکستری منتشر کرد. این دو سفیر، در ایوان تاریخی سفارت روسیه، سه صندلی به یادگار کنفرانس تهران گذاشتند و هر کدام به جای رهبرانشان نشستند. سفیر بریتانیا بر صندلی وینستون چرچیل تکیه زد و سفیر روسیه، بر صندلی ژوزف استالین. صندلی خالی، جای سفیر آمریکا بود که بخاطر فقدان روابط سیاسی دیپلماتیک، نماینده ای در ایران ندارد.

انتشار این عکس یادگاری توسط سفیر روسیه در تهران، که گویا یاد آور یک زخم کهنه و تعرض به خواست و حقوق مردم ایران بود، موجی از اعتراض را در پی داشت؛ از احضار سفیر روسیه به وزارت خارجه تا واکنش محمد جواد ظریف و محمد باقر قالیباف و محسن رضایی و همچنین شخصیتهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی.

سفارت روسیه در پی این اتفاق، با صدور بیانیه ای سعی کرد تشریح کند که قصد توهین نداشته و این صرفا عکسی یادگاری و پاسداشت یک همکاری بین المللی برای شکست کشوری است که می خواست نازیسم را در جهان حاکم کند. قصد رد این نظرگاه را ندارم و پاسخ سفارت روسیه هم سویه و روی دیگری ازتحلیل است. ولی آگاهان می دانند که هر عملی، تفسیر پس زمینه ای هم دارد و طبعا این عکس دردسرساز علاوه بر معنای عینی خود، در بافت تاریخی مرتبط با این عکس هم، دلالتهای دیگری را بخصوص از منظر مردمان محنت زده این سرزمین بر می انگیزاند و در خود این پیام را دارد که همچنان از بالا به پائین و صرفا به تلخکامی ها و ناکامی های ما ننگرید. این ایران که اکنون در این شرایط است، روزگاری برای خودش تمدنی بوده و برنیمی ازجهان حکمرانی می کرده است و قطعا روزی، باز دست بر زانو و به همت فرزندانش، قد علم می کند.

بگذریم. بنابراین سوای از درستی یا نادرستی این اتفاق و اینکه حق با ماست یا با سفیرانی که تحلیل دیگری از کارشان دارند، یک توصیه به همه می تواند این باشد؛ از منظر ارتباطی، چه در حوزه شخصی و چه در حوزه اجتماعی، متن (TEXT)، همه ماجرا نیست. حواسمان باید به فرامتن (CONTEXT ) هم باشد.

متن و فرامتن یک عکس دردسرساز