ایده های خوب از کجا می آیند؟

ایده های خوب از کجا می آیند؟
تاریخ انتشار : جمعه, ۲۰ مرداد ۱۴۰۲

استیون جانسون ،نویسنده آمریکایی و متخصص علوم رسانه اخیرا کتابی را تالیف و راهی بازار چاپ کرده است که به موضوع چگونگی شکل گیری ایده های نوآورانه می پردازد.

‌ او با تکیه به تحقیقات صورت گرفته می نویسد: خیلی از ما، وقتی به موضوع نوآوری فکر می کنیم، یک دانشمند در آزمایش‌گاه را تصور می کنیم که پشت میکروسکوپ نشسته و با دقت مشغول دیدن چیزی است و سپس لحظه شگفت انگیز جرقه زدن ایده رخ می‌دهد و می‌گوید «اوه، یافتم!». اما نتایج تحقیق پروفسور«کوین دانبار»، بیان‌گر واقعیت دیگری است. دانبار به این منظور که ببیند در چه شرایطی پژوهشگران، دانشمندان و ایده پردازان به کشف نائل می‌شوند، به تعدادی از آزمایش‌گاه‌های علمی در کشورهای مختلف مراجعه  و از آنها حین انجام تحقیقات و آزمایش‌هایشان، فیلم‌برداری کرده است. او همه رفتار آن‌ها را رصد کرده است؛ از هنگامی ‌که جلوی میکروسکوپ و یا پای کامپیوتر بودند تا دیگر فعالیتها نظیر نوشیدن قهوه، ورزش، گفت‌وگو و ....

جانسون در ادامه می گوید: این استاد دانشگاه، پس از ضبط تمام مکالمات و رفتار آن‌ها، تلاش کرده است سرآغاز شکل‌گیری بهترین ایده‌ها را کشف کند و در این رابطه، نشان داده است بیشتر ایده‌های مهم و موفق، نه پشت میکروسکوپ یا کامپیوتر یا میز کار، بلکه زمانی جرقه خورده اند که آدم‌ها دور میز جلسات هفتگی یا هنگام نوشیدن قهوه با هم گفت‌وگو می‌کردند. یعنی زمانی‌که دور میز جمع شدند و آخرین اطلاعات، اشتباه‌ها، تجارب و یافته‌های خود را با یکدیگر در میان می‌گذارند.

او در ادامه این کتاب خواندنی می نویسد: به اعتقاد مت ریدلی، ایده‌ها با یکدیگر ازدواج می‌کنند و یک طوفان ذهنی به وجود می‌آید. بر این أساس، وقتی یک ایده در ذهن ما در حال شکل گیری است، شبکۀ جدیدی از نرون‌ها بوجود می‌آید، شبکه‌ای با شکل جدید که تا به حال وجود نداشته است. هر چیزی که می‌آموزیم یا خلق می‌کنیم منجر به ایجاد یک شبکه جدید در مغز می‌شود.

جانسون در این کتاب با طرح پرسشی می نویسد: چگونه خود را در محیط‌هایی قرار دهیم که احتمال بیشتری برای شکل گیری این شبکه‌های جدید در مغز باشد؟ در واقع شبکهٔ‌ انسانی که در دنیای پیرامون ما وجود دارد، شباهت زیادی با شبکهٔ‌ دنیای مغز انسان دارد که می توان به آن پدیده شبکۀ سیال گفت. به عبارتی همان‌گونه که یادگیری و نوآوری نتیجه شراکت میلیون‌ها سلول‌ عصبی در مغز و ایجاد یک شبکه جدید است، باهم بودن آدم‌ها و ایده‌های متفاوت با پیشینه‌های مختلف و علایق گوناگون نیز به ایده‌های جدید می‌انجامد و نکته همین جاست که ما بخشی از ایده‌های خود را از دیگران می‌گیریم؛ از کسانی که در رستوران‌ها با آن‌ها برخورد و گفت‌وگو می‌کنیم یا از دوستان و آشنایان و یا حتا رهگذری که با او لحظاتی به طور تصادفی حرف می‌زنیم. ما این ایده‌ها را به شکل‌های تازه‌ای به هم پیوند زده و ایده‌ای نو خلق می‌کنیم، گاه حتی بدون آن که خودمان متوجه منشا آن‌ها باشیم.

در این کتاب می خوانیم: در یونان باستان، آگورا یا عرصه عمومی، آکادمی، میدان شهر و میهمانی‌ها جایی بود که فلاسفه برای مباحثه و طرح کشفیات خود جمع می‌شدند، اما بعدها در سنت غربی، کافه‌ها اصلی‌ترین نهاد جمع شدن نویسندگان و روشنفکران برای به اشتراک گذاشتن‌ِ ایده‌ها با یکدیگر شدند. از همین جاست که «شوارتز»، آینده پژوه معروف، در کتاب «شگفتی‌های اجتناب‌ناپذیر»‌ درباره توسعه‌ کشور چین، پیشنهاد عجیب توسعه کافه‌ها را می‌دهد. شوارتز معتقد است که چینی‌ها  و بهتر است بگوییم اغلب کشورهای در حال ‌توسعه، دانشگاه‌های بزرگی مانند هاروارد و استنفورد را به عنوان موتورهای رشد آمریکا می‌بینند و سعی در کپی‌برداری از آن‌ها دارند. آن‌ها با هزينه‌‌های هنگفتی به ساخت پارک‌های فناوری و مراكز دانشگاهی رو ‌آوردند؛ اما نمی‌دانند که اين نهادها كافی نيست. به اعتقاد«شوارتز»، شما نياز به تشكيل فضای فكری و گفتمانی دارید، شما نمی‌توانید كتاب‌خانه‌ها، كافه‌ها و خطوط دوچرخه‌سواری را نادیده بگیرید.

نویسنده در پایان از طرح این مباحث، چنین نتیجه گیری می کند:

۱. یادگیری و خلاقیت، امری فردی نیست. خلاقیت و یادگیری در تعامل جمعی رخ می‌دهد. شبکه نورون‌های مغز خود را در شبکه سیال قرار دهیم. تنهایی و تمرکز مهم است، اما گفت‌وگو و تعامل آن را کامل می‌کند.

 ۲- خود را در فضاهایی قرار دهیم که آدم‌های متفاوت، ایده‌های متنوع و دیدگاه‌های متضاد را تجربه کنیم.

۳. گفت‌وگو کنیم، آن هم غیر رسمی، همیشگی و افقی (اینکه کسی بالاتر از بقیه نباشد و همه هم سطح باشند)، آ‌ن‌گاه لحظه‌های شگفت انگیز بیشتری را تجربه خواهیم کرد.